آخرین بازمانده دولتمردی سنتی ایران
نگاهی به شخصیت سیاسی میرزا احمد خان قوامالسلطنه
در گفتگو با مهرنامه

متن زیر گفتگویی است با آقای حسین سخنور، از گروه تاریخ «مهرنامه»، که در شماره اخیر ماهنامه فوق (مهرنامه، شماره 24، مرداد 1391، صص 114-118) منتشر شده است.

- موضع مورخان در برابر قوامالسلطنه متفاوت است. شما از جمله مورخانی هستید که، در کتاب «زندگی و زمانه علی دشتی» (دانشنامه فارس، 1385)، قوام را بواسطه رویاروییاش با رضاخان و حمایت مدرس از او، از جمله سیاستمداران توانا و دولتمردان زیرک میدانید. اما از سوی دیگر مورخان انقلابی او را متهم به آمریکایی بودن می کنند و واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال به شرکت امریکایی را مطرح میکنند و برخی مورخان ملّیگرای طرفدار مصدق نیز به خاطر قضایای سی تیر او را ملامت میکنند. شما در دفاع از قوام، چه پاسخی به این دو گروه دارید؟
شهبازی: تحلیل من از شخصیت میرزا احمد خان قوامالسلطنه (احمد قوام) از «بغض معاویه» نیست بلکه مبتنی است بر تحلیل فضای سیاسی سالهای پس از کودتای 3 اسفند 1299 تا استقرار رسمی سلطنت پهلوی در 1304. من قوامالسلطنه را فقط به این دلیل که محکمترین سدّ در مقابل قدرتطلبی روزافزون رضا خان سردار سپه بود، و به این دلیل سید حسن مدرس از قوامالسلطنه حمایت میکرد همانطور که از احمد شاه نیز حمایت میکرد، سیاستمداری «توانا» و «زیرک» نمیدانم. توانمندی و زیرکی قوامالسلطنه در سیاستگری تقریباً مورد اجماع همه مورخان است حتی آنان که به قوامالسلطنه نگاه مثبت ندارند.
این گروه، یعنی کسانی که به قوامالسلطنه نگاه منفی دارند، شامل دو دسته میشوند:
1- جمعی از نویسندگان هوادار سلطنت پهلوی چه در زمان حادثه و چه امروز. مثلاً، در سالهای اقتدار سردار سپه، عارف قزوینی، که شاعر هوادار رضا خان بود، به شدت علیه قوامالسلطنه موضع میگرفت و قوام را بدتر از اسماعیل آقا سمیتقو برای این مملکت میخواند.
2- گروهی از نویسندگان که بطور عمده به دو دلیل نسبت به قوامالسلطنه تلقی منفی دارند: تلاش قوام در سالهای پس از کودتا برای باز کردن پای کمپانی نفتی آمریکایی سینکلر به ایران، دوّم حادثه 30 تیر 1331 که از قوامالسلطنه چهرهای به شدت بدنام ساخت بعنوان دشمن نهضت ملّی شدن صنعت نفت ایران.
بنابراین، طبقهبندی کسانی که قوامالسلطنه را به وابستگی به آمریکا متهم میکنند بعنوان «مورخان انقلابی» را نیز درست نمیدانم. این نگاه برخی محققان است و دلایلی دارند که شاید از منظر من یا دیگری پخته نباشد. اینها الزاماً «مورخان انقلابی» نیستند. از همه گروهها هستند.
- آیا منظور از باز کردن پای آمریکاییها به ایران به ماجرای نفت شمال بازمیگردد؟
شهبازی: منظور، تلاش قوام برای باز کردن پای کمپانی نفتی آمریکایی سینکلر به ایران در حوالی سال 1303 است که به ماجرای مرموز سقاخانه آشیخ هادی و قتل ماژور ایمبری انجامید؛ نه ماجرای نفت شمال در سالهای پس از شهریور 1320.
درباره جنجالی که به ماجرای نفت شمال معروف شده، در کتاب «کودتای بیست و هشت مرداد» (روایت فتح، 1387) به تفصیل صحبت کردهام و آن را بعنوان یکی از اوّلین حوادثی ارزیابی کردهام که سرآغاز دوران تاریخی طولانی موسوم به «جنگ سرد» تلقی میشود که بخش مهمی از تاریخ جهان در قرن بیستم را رقم زد و میراث آن هنوز بر سیاست و اقتصاد و فرهنگ جهان مؤثر است.
این ماجرا در زمان دولت ساعد مراغهای از اسفند 1322 شروع شد و ربطی به قوامالسلطنه نداشت. در همانجا نوشتهام که بنظر من، ماجرای نفت شمال یکی از علل اساسی بود که ماجرای آذربایجان را پدید آورد یعنی استالین را به این نتیجه رسانید که باید با «حکومت دستنشانده امپریالیسم» در ایران از موضع قدرت و زور سخن گفت. همانطور که آقای فخرالدین عظیمی نیز تأکید کردهاند، رفتار دولت ساعد مراغهای با شورویها نامناسب بود و حتی تعدادی از نمایندگان ضد کمونیست مجلس دولت ساعد را به دلیل رفتار بیادبانهاش با هیئت شوروی شماتت کردند. بعدها قوام، در تلاش فرساینده و زیرکانه خود برای حل بحران آذربایجان، به استالین وعده داد که پس از خروج نیروهای شوروی از آذربایجان، امتیاز نفت شمال را به شوروی بدهد که نداد؛ و در واقع استالین را فریب داد.
منظور کسانی که قوام را به دلیل تلاش برای کشانیدن پای کمپانیهای نفتی آمریکایی به ایران به «آمریکایی بودن» متهم میکنند، ماجرای اوائل سالهای 1300 ش. است که قوام پیشنهاد کمپانی آمریکایی استاندارد اویل، متعلق به راکفلرها، را رد کرد و کوشید امتیاز نفت شمال ایران را به کمپانی آمریکایی سینکلر اویل بدهد. این افراد توجه نمیکنند که در همان زمان، کمپانی آمریکایی استاندارد اویل، و غول نفتی جهانوطنی دیگر بنام رویال داچ شل، رقیب اصلی سینکلر بودند و برای قطع کردن پای سینکلر اویل از ایران توطئه میکردند. این توطئه سرانجام در زمان دولت رضا خان سردار سپه به قتل ماژور رابرت ایمبری، نایب کنسول سفارت آمریکا در تهران و دلال کمپانی سینکلر، انجامید و کمی بعد هری سینکلر، صاحب کمپانی سینکلر اویل، در آمریکا با پروندهسازی و مشکلات قضایی جدّی، به اتهام پرداخت رشوه به وزیر کشور دولت وقت آمریکا، دولت وارن هاردینگ، مواجه شد و سرانجام در سال 1925/ 1304 سینکلر بکلی پای خود را از ایران کنار کشید.
اگر از این منظر، که کمی پیچیدهتر از کلیشه سازی ساده «رقابت آمریکا و انگلیس» است، توجه کنیم، قوام نه تنها عامل آمریکاییها نبود بلکه پیشنهاد مقتدرترین کمپانی نفتی آمریکا، یعنی استاندارد اویل و شرکای آن یعنی رویال داچ شل و کمپانی نفت انگلیس، را رد کرد و کوشید با یک کمپانی کوچکتر آمریکایی، یعنی سینکلر اویل، قراردادی منصفانه و به سود ایران منعقد کند که با دسیسههای فراوان از سوی غولهای نفتی فوق مواجه شد. در آن زمان، کسانی که ظاهراً به سود ایران فعالیت میکردند برای انعقاد قرارداد با کمپانیهای آمریکایی، مثل حسین علاء و مورگان شوستر، که تا سال 1925 مشاور نفتی ایران بود، و علیقلی خان نبیلالدوله، فعالیتهای مرموزی به سود جبهه استاندارد اویل و شل داشتند.
فرانک هانیگن و آنتون زیشکا در کتاب معروف «جنگ مخفی نفت»، که در سال 1935 منتشر شد و محمود محمود با اسم مستعار به فارسی ترجمه کرد، به این مسائل اشاره کردهاند و صراحتاً نوشتهاند که «ایمبری در واقع توسط یک گروه اوباش سازمانیافته توسط سرمایهگذاران ایالات متحده آمریکا و بریتانیا کشته شد که فکر میکردند نفوذ او ممکن است کنترل حوزههای نفتی ایران را از گروه شل [رویال داچ شل] به یک سندیکای آمریکایی منتقل کند که سینکلر در آن نقش اصلی داشت.»
بنابراین، عملکرد قوامالسلطنه در سالهای 1300 باید دقیقتر ارزیابی شود. چنین نبود که قوام «نوکر» آمریکاییها باشد. او اگر «نوکر آمریکاییها» بود، باید توصیه شبکه دلالانی مانند حسین علاء و نبیلالدوله و شوستر را تحقق میبخشید و با کمپانی آمریکایی استاندارد اویل قرارداد منعقد میکرد.
- با توجه به این توضیحات، شما چه ارزیابی کلی درباره شخصیت سیاسی قوام دارید؟
شهبازی: شخصیت قوام را باید در دو بعد سیاسی و فرهنگی، به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد. از منظر فرهنگی، قوام تداوم و وارث سنن دیوانسالاری سنتی ایرانی و آخرین بازمانده از این نسل بود. این دیوانسالاران سنتی، که در هند و عثمانی نیز برای سدههای طولانی وجود داشتند و در دوران استیلای حکومتهای جدید در هر سه کشور به یک سرنوشت دچار شدند، یعنی نسلشان منقرض شد و جایشان را بوروکراتها یا الیت جدید گرفت، مستوفیان و منشیان ادیب و سیاستمدار بودند که از یک سو نثر زیبا و خط خوش داشتند، و در عثمانی و هند پارسی نویس و گاه شاعران پارسیگو بودند، و از سوی دیگر بعنوان بازیگرانی زیرک و پراگماتیک در عرصه سیاست شناخته میشدند. قائم مقام فراهانی و امیرکبیر نمونه بارز این نسل بودند. منشآت قائم مقام و سیاست های او گویای آن فرهیختگی و پختگی و درایت و تیزبینی است که عرض کردم.

احمد قوام در همین مدل سیاستگری قرار میگیرد؛ مدلی که مزایا و معایب خود را دارد، اما هرچه بود از مدلهای بعدی، که در تاریخ ایران بوجود آمد، بسیار کارآمدتر بود.
در زمان پهلوی اوّل، نخبگان سنتی جای خود را به نظامیان دادند یعنی امیرلشکرها همه کاره شدند که عموماً زیردستان رضا خان در دیویزیون قزاق بودند، و دولتمردان نیز تابع آنان بودند. در دوران رضا شاه، والی یا استاندار مقامی صوری بود و امیرلشکرها استانهای ایران را اداره میکردند که شاخصترینشان میرپنج احمدآقا خان امیراحمدی بود که اوّلین سپهبد ایران شد.
از سقوط رضا شاه تا استقرار حکومت هویدا شاهد یک دوران پیچیده در دولتمردی ایران هستیم که در یک طبقهبندی خاص نمیگنجد. رزمآرا و قوامالسلطنه و ساعد مراغهای و مصدق و سپس امیر اسدالله علم و منوچهر اقبال و علی امینی را نمیتوان در یک دسته گنجانید. تنوع و تکثر زیاد است. ولی با تشکیل «کانون مترقی» چرخش و تغییر در الیت سیاسی ایران بوجود آمد که نتیجه آن روی کار آمدن بوروکراتهای بی هویت بود. دوران سیزده ساله دولت امیرعباس هویدا دوران یکهتازی این الیت باصطلاح تکنوکرات جدید است.
در مورد قوام این را هیچگاه نباید فراموش کرد که او بود که در مسئله آذربایجان، ایران را از خطر بزرگ «تجزیه»، که به راستی واقعی بود، نجات داد و با استفاده از تمامی تواناییها و پتانسیلهای خود، شوروی را راضی به عقبنشینی کرد. و جالب این است که در همان زمان از سوی عوامل دربار در مطبوعات به سازش با حزب توده، به دلیل تشکیل کابینه ائتلافی با حزب توده، و یا عامل شوروی بودن و ساخت و پاخت با استالین متهم میشود. بعدها، محمدرضا شاه در کتاب مزخرف «مأموریت برای وطنم»، که شجاعالدین شفا بنامش نوشته بود، خود را «ناجی آذربایجان» خواند و به قوام توهین کرد.
در جریان بحران آذربایجان (1324-1325)، احمد قوام هدایت عملیاتی بسیار پیچیده را بدست گرفت که سرانجام منجر به سلب حمایت اتحاد شوروی از فرقه دمکرات آذربایجان و استقرار حاکمیت دولت مرکزی بر این قطعه از سرزمین ایران شد. یکی از کارهای عجیب قوام به راه انداختن «نهضت جنوب» در فارس بود؛ یعنی رؤسای ایل قشقایی را تشویق کرد که در مقابله با فرقه دمکرات ادعای خودمختاری بکنند تا شورویها احساس کنند اگر به حمایت خود از فرقه ادامه دهند، جنوب ایران به دست آمریکاییها و انگلیسیها خواهد افتاد.
ماجرای آذربایجان کینه محمدرضا شاه به قوام را بیشتر کرد. شاه به راستی ناراحت بود که چرا باید این پیروزی بزرگ ملّی بنام قوام ثبت شود نه بنام او. به دلیل همین رفتارها بود که خانم آن لمبتون در گزارشی به لندن نوشت: «شاه موجود مهملی است که نه خود میتواند حکومت کند و نه اجازه میدهد دیگران حکومت کنند.» در فروردین 1329، زمانی که قوام برای معالجه در بیمارستانی در لندن بستری بود، ابراهیم حکیمی، وزیر دربار، به دستور شاه نامهای مفصلی خطاب به قوام نوشت و او را مسبب تمام بدبختیهای چند ساله ایران اعلام کرد. قوام در 25 خرداد 1329 در بستر بیماری پاسخی دندانشکن برای محمدرضا شاه ارسال کرد که باید بعنوان برگی زرین از همان منشآت دیوانسالاری سنتی ایران ثبت شود. متن کامل این نامه را در پیوستهای چاپ اوّل کتاب «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی کرمانی» چاپ کردهام. همانطور که گفتم، احمد قوام آخرین فرد از نسل رجال سنتی و فرهیخته ایران بود با تمامی محاسن و کاستیهاشان. از جمله غروری که هم در قائممقام و امیرکبیر هم بود. نامه ادیبانه و تلخ قوام به محمدرضا پهلوی یادآور منشآت قائممقام است. قوام نوشت:
«افسوس و هزار افسوس که نتیجه جانبازیها و فداکاریهای فدوی را با کمال بیرحمی و بیانصافی تلقی فرمودهاند. پس ناچارم برخلاف مسلک و رویه خود، که هیچوقت دعوی خدمت نکردهام و هر خدمتی را وظیفه ملّی و وطنپرستی خود دانستهام، در این مورد با کمال جسارت و با رقت قلب و سوزدل به عرض برسانم که به خدای لایزال قسم روزی که تقدیرنامه اعلیحضرت به خط مبارک به افتخار فدوی رسید، که ضمن تحسین و ستایش فرموده بودند سهم مهم اصلاح امور آذربایجان بهوسیله فدوی انجام یافته است، متحیر بودم که چگونه افتخار ضبط و قبول آن را حائز شوم زیرا غیر از خود برای احدی در انجام امور آذربایجان سهم و حقی قائل نبودم و فقط نتیجه تدبیر و سیاست این فدوی بود که بحمدلله مشکل آذربایجان حل شد...»

- قیام 30 تیر از دیگر ایراداتی است که در مورد قوام مطرح میکنند که با هر نظری در این خصوص عملاً موجب حذف قوام از سیاست ایران میشود.
ادامه مطلب...