قسمت اول مقاله خرم سلطان به نقل از وبگاه عبد الله شهبازی

 

پس از روکسلانه، دومین فردی که در تبدیل حرمسرای سلطان به یک نهاد متنفذ در امور سیاسی و شئون حکومتی نقش اساسی ایفا کرد، زنی یهودی است که او را با نام نوربانو سلطان می‌شناسیم. نوربانو در اوایل صدارت رستم پاشا و حدود هفت سال پیش از استقرار گراسیا و یوسف ناسی در عثمانی، به همسری سلیم درآمد و مادر پسری از او شد که با نام مراد سوم به سلطنت رسید. این زن در ورود گراسیا ناسی به حرم سلطان نقش مؤثر داشت و مورخین نفوذ فراوان یوسف ناسی در نزد سلیم را به‌دلیل حمایت‌های او می‌دانند. «نوربانوی یهودیه» در دوران سلطنت سلیم دوّم و مراد سوّم ریاست حرمسرا را به‌دست داشت و به‌عنوان یکی از ارکان مهم سیاست عثمانی شناخته می‌شد. و پس از مرگ روکسلانه (1556) او بود که رهبری جناح جنگ‌طلب دربار عثمانی را به‌دست داشت.

پس از مرگ رستم پاشا (1562)،‌ در واپسین سال سلطنت سلیمان (ژوئن 1565) صدراعظمی به قدرت رسید که به‌مدت چهارده سال، به‌رغم اقتدار نوربانو سلطان، به‌عنوان مانعی جدّی در راه یکه‌تازی کانون یهودی فوق شناخته می‌شد. او محمد پاشا سوکولی (صوقللو)، از اهالی منطقه سوکول بوسنی، است که به پیروزی سلیم بر برادرش بایزید یاری رسانید و در سال 1562 با دختر سلیم ازدواج کرد. سوکولی در تمامی دوران سلطنت سلیم و پنج سال نخست سلطنت مراد سوم صدراعظم عثمانی بود. مورخین سوکولی را مدیر واقعی دولت عثمانی و پاسدار میراث شکوهمند دوران سلیمان در عهد سلیم دوّم، به‌رغم «غفلت و مستی و بی‌شعوری سلطان»، می‌دانند. سوکولی نه تنها می‌کوشید چپاولگری‌های کانون فوق را محدود کند بلکه در سیاست خارجی نیز راه و رسمی مغایر با ایشان داشت. او به‌عنوان رهبر "جناح صلح‌طلب" عثمانی شناخته می‌شد یعنی آن گروه از دولتمردان که «مشکلاتی را که حکومت طی حملات سلیمان [به ایران] با آن مواجه شده بود، به خوبی به یاد داشتند و از آن بیمناک بودند که مبادا اروپا از سرگرم شدن عثمانی در شرق به نفع خود بهره گیرد

معهذا، همین سوکولی است که برای نخستین بار دولت عثمانی را در حمایت از خانات کریمه به مقابله با توسعه طلبی های ایوان چهارم برانگیخت و در 4 اوت 1569 قشونی را علیه روسیه به منطقه اعزام کرد. سوکولی از سیاست فوق دو هدف داشت:‌ اوّل، اخراج روس‌ها از حاجی‌طرخان؛ دوّم، حفر نهری میان رودهای ولگا و دن که دریای سیاه و بحر خزر را بهم وصل کند و به این ترتیب نه تنها راه تهاجم روس‌ها را به جنوب مسدود نماید بلکه تجارت منطقه را به رونق و شکوفایی گذشته رساند.

یکی دیگر از طرح های بزرگ سوکولی، که بعدها (1869) به دست کمپانی فرانسوی کانال سوئز تحقق یافت، احداث قنات السویس (کانال سوئز) بود برای اتصال دریای مدیترانه به دریای سرخ.

سوکولی توانست روس‌ها را از شهر کابارده بیرون کند، تا حومه مسکو پیش تازد و با تقویت امیران مولداوی و والاکیا و لهستان راه ایوان را به‌سوی شرق و غرب دریای سیاه سدّ نماید. ولی به‌رغم محاصره حاجی‌طرخان (16- 26 سپتامبر 1569) نتوانست استحکامات استوار آن را بگشاید. مورخین دلیل اصلی عدم توفیق محمد سوکولی در اخراج روس‌ها از حاجی‌طرخان و نیز در احداث نهر فوق را، به‌رغم احداث یک سوّم آن، کارشکنی دولت‌گرای اوّل، خان کریمه، می‌دانند که تمایلی به افزایش اقتدار دولت مرکزی عثمانی در قلمرو خویش نداشت و لذا، به‌رغم خصومت با ایوان چهارم، در این زمینه با وی همداستان شد. به‌علاوه، باید به تفتین‌ها و دسیسه‌های دربار عثمانی اشاره کرد که سرانجام سلیم را به مخالفت با این سیاست سوکولی برانگیخت. و احتمالاً به راهنمایی همان کانون، ایوان چهارم، که در عهد سلیمان با دربار عثمانی مراوده‌ای نداشت، سفیری به دربار سلیم اعزام کرد، خود را دوست اسلام و مسلمانان خواند و از سیاست‌های سوکولی شکایت نمود.

ایوان یکی از نجبا را مأمور دربار اسلامبول نموده، سلطان سلیم را تهنیت جلوس گفت و از حمله بی‌جهت لشکر عثمانی به ممالک روسیه ابراز تعجب نمود و نیز از جانب پادشاه مشارالیه گفت که او را با دین محمدی بهیچوجه عداوت و کینه نیست و اغلب صاحبمنصب‌های او متدین به این دین می‌باشند.

سرانجام، با مداخله سلیم پیمان صلح میان مسکو و کریمه منعقد شد و سوکولی از تلاش خویش برای اخراج روس‌ها از حاجی‌طرخان و احداث نهر دن- ولگا دست کشید.

در پنج ساله نخست سلطنت مراد سوم، که مقارن با واپسین سال‌های حیات یوسف ناسی است، دسیسه‌های کانون فوق علیه سوکولی اوج گرفت، دامنه اختیارات او را به‌شدت کاست و وی را در وضعی خفیف قرار داد. مورخین مراد را سلطانی هرزه و «شهوترانی افراطی» توصیف کرده‌اند که «تا حدّ جنون عاشق زن و طلا بود.» او چهل زن در حرم داشت و از ایشان صاحب حدود 130 پسر و تعداد بی‌شماری دختر شد.

مراد سوم، سلطان عثمانی

همپای کاهش اقتدار سوکولی، مداخله سیاسی زنان و خواجگان حرمسرای سلطان نیز افزایش چشمگیر یافت. تعدادی از این خواجگان یهودی جدیدالاسلام بودند. برای مثال، هامر پورگشتال از خواجه‌سرای یهودی جدیدالاسلامی خبر می‌دهد که در سال 1593 به‌دلیل اهانت به یکی از بانوان حرم اخراج شد. در میان زنان نیز یهودیان اندک نبودند. و صرفنظر از کمیت ایشان، ریاست حرم، به‌عنوان یک نهاد مقتدر سیاسی، به‌دست نوربانوی یهودیه، مادر سلطان، بود که در آستانه مرگ زنی به‌نام جان‌فدا خاتون را به‌عنوان جانشین خود در مقام رئیس حرم جای داد

در حرمسرای مراد سوّم و محمد سوم، سلطان بعدی (1595- 1603)، زنی به‌نام "خیرای یهودی" را نیز می‌شناسیم که «خیلی اعتبار و اقتدار داشت» و «دلال حرم بود و همیشه اقمشه لطیفه و امتعه نظیفه با زینت‌های گرانبهای نفیسه به‌توسط او از برای اهل حرم تحصیل می‌شد.» این خیرای یهودی، در همدستی با سلیمان بن یائیش، طبیب یهودی سلطان، در امور سیاسی، به‌ویژه در روابط عثمانی با کشورهای اروپایی، به‌شدت اعمال نفوذ می‌کرد. به‌نوشته دائرة‌المعارف یهود، "خیرا" نام نیست بلکه عنوانی است که در عثمانی به زنان دلاله حرم اطلاق می‌شد یعنی کسانی که به‌عنوان واسطه تجاری حرم با بازار عمل می‌کردند. مأخذ فوق می‌افزاید: «این زنان عموماً یهودی بودند.» در تاریخ عثمانی حداقل دو "خیرا" را با نام استر می‌شناسیم. یکی در نیمه اوّل سده شانزدهم میلادی می‌زیست و محرم روکسلانه، مادر سلیم دوّم، بود. دیگری، که همان "خیرای یهودی" مذکور است، همسر یک تاجر یهودی به‌نام ایلیا هندلی بود. استر هندلی جواهرات را برای فروش به حرم می‌برد و از اینطریق به‌زودی به محرم صفیه سلطان، سوگلی ونیزی مراد سوّم و مادر محمد سوم، بدل شد که رقیب نوربانو سلطان به‌شمار می‌رفت. در 25 ساله پایانی سده شانزدهم میلادی، به‌ویژه پس از مرگ نوربانو، صفیه از نفوذ فراوان در دربار عثمانی برخوردار شد. این امر موقعیت ویژه‌ای را برای استر هندلی پدید آورد و وی نقش مهمی را در سیاست خارجی عثمانی به‌دست گرفت. او در یک مورد به‌سود کاترین مدیچی، ملکه فرانسه، وارد عمل شد و در ازای دریافت رشوه امتیازات تجاری فراوانی برای دولت ونیز کسب کرد. استر در سیاست داخلی عثمانی نیز دخالت می‌کرد و برای افراد متعدد عناوین اشرافی و مناصب مهم حکومتی خریداری می‌نمود. پسران وی نیز از ثروت و قدرت فراوان برخوردار بودند و پسر بزرگ به‌دلیل منصب حکومتی‌اش در میان تجار خارجی نفوذ فراوان داشت

اقتدار "خیرای یهودی" (استر هندلی) در سال 1600 میلادی به‌پایان رسید و این زمانی است که دخالت‌های وی در عزل و نصب مقامات عالی‌رتبه نظامی خشم "سپاهیان" (سواره‌نظام عثمانی) را برانگیخت و شورش ایشان را سبب شد. شورشیان خواستار قتل استر و پسرانش بودند. سلطان محمد سوم بناچار تمکین کرد. به‌نوشته دائرة‌المعارف یهود، استر و پسر بزرگش به قتل رسیدند، پسر دوّم متواری و ناپدید شد و پسر سوّم به اسلام گروید و نجات یافت. هامر پورگشتال ماجرای شورش فوق را چنین شرح می‌دهد: «زیرا که مشارالیها خود را داخل عمل زعامت و تیمار نموده، به رشوه و عشوه در حق اشخاص نالایق نامناسب برقرار کرده بود. لهذا، سپاهیان با کمال تشدّد سر او را مطالبه نمودند.» طبق روایت هامر، در این ماجرا استر و سه پسرش به قتل رسیدند و چهارمین پسر، که مسلمان شد و آق‌ساق مصطفی چاوش نام گرفت، زنده ماند. در سال 1618، عثمان دوم، سلطان عثمانی (1618- 1622)،‌ املاک استر خیرا را به نوه او مسترد کرد. دائرة‌المعارف یهود می‌نویسد روشن نیست که این فرد نوه «مسلمان» استر بود یا نوه «یهودی» او. ثروت خیرای یهودی در زمان قتل او 5 میلیون آقچه (سکه نقره عثمانی) گزارش شده است

بدینسان، در سال‌های نخست سلطنت مراد سوم اقتدار یهودیان تا بدانجا بود که حتی مرگ یوسف ناسی (1579)، "یهودی بزرگ"، نیز آن را متزلزل نساخت و به‌عکس به‌دلیل اعطای برخی امتیازات جدید به ایشان «اسباب خفت تازه‌ای» برای صدراعظم شد. کاهش اختیارات محمد سوکولی طبعاً زمینه را برای تحکیم مواضع گروهی از رجال سیاسی و نظامی عثمانی، به‌رهبری ل‍له مصطفی پاشا و سنان پاشا، فراهم ساخت که خواستار تجدید سیاست‌های خصمانه علیه صفویه و لشکرکشی به قفقاز و شمال ایران بودند.

در سال‌های پس از مرگ شاه طهماسب صفوی این جریان اوج گرفت، با موج جدیدی از تبلیغات ضدشیعی در میان علمای استانبول و پیام‌های تحریک‌آمیز عبدالله خان ازبک توأم شد و سرانجام مراد را به تمکین در برابر خواست جنگ‌افروزان کشاند. به این ترتیب، با حرکت قشون عثمانی به فرماندهی ل‍‍له مصطفی پاشا (26 صفر 986 ق./ 5 مه 1578 م.) دور جدیدی از تهاجم به ایران آغاز شد و سرزمین‌های ثروتمند قفقاز و آذربایجان به اشغال درآمد که درآمدهای سرشار آن حداقل به مدت نیم قرن به حل معضلات مالی دولت عثمانی یاری رسانید و درواقع بخش معتنابهی از آن به جیب شبکه زرسالار یهودی فوق رفت. این لشکرکشی سرآغاز فتنه‌ای است که از زمان سفر برادران شرلی (1598) ایران را به بازار سودآوری برای سوداگران انگلیسی اسلحه و شرکای جنگ‌افروز یهودی ایشان بدل نمود.

نقشه دولت عثمانی در اوج اقتدار آن


هامر پورگشتال فضای فساد و جنگ‌طلبی فوق را «توفانی» توصیف می‌کند که «انهدام و انعدام» محمد سوکولی را نشانه گرفته بود. سرانجام، این صدراعظم کاردان نیز قربانی شد و در 8 شعبان 978 ق./ 3 سپتامبر 1579 م. به‌دست فردی ظاهراً بوسنیائی، که در لباس درویشان بود، به ضرب دشنه در دفتر کارش به قتل رسید. در آن زمان قتل سوکولی را مشکوک و دسیسه‌ای از سوی ل‍له مصطفی پاشا می‌دانستند و امروزه استانفورد شاو به صراحت از «اعدام» او سخن می‌گوید و قاتل را «یکی از عمال سلطان» می‌خواند. هامر پورگشتال، سوکولی را رکن اصلی نظم و شوکت عثمانی در طول دوران چهارده ساله صدارتش توصیف می‌کند و معتقد است که اگر اقتدار سوکولی حفظ می‌شد انحطاط عثمانی تا زمانی که وی زنده بود بروز نمی‌کرد. با قتل سوکولی مهم‌ترین مانع از سر راه جنگ‌افروزی ضد ایرانی کانون فوق در خارج و چپاول و فساد مالی در داخل برداشته شد و دولت عثمانی در چنین وضعی قرار گرفت:

در مدت ده سال چهار مفتی و هفت نفر صدراعظم و جمعی از قاضی عسکران تغییر و تبدیل یافتند. هر قدر که از اختیار صدراعظم می‌کاستند، بر تسلط مقربان و محرمان و مابین‌چیان افزوده می‌شد و این طایفه که امتیاز دائم‌الحضوری خدمت سلطان را داشتند، این اعتبار و امتیاز را بطور بد و خیانت به‌کار می‌بردند و در همه کارهای دولتی دخالت می‌نمودند... یهودیان در سرای سلطانی راه یافتند و جریمه و رشوه با هم لاف برابری می‌زدند...

در سال‌های پس از قتل سوکولی، یهودیان و جدیدالاسلام‌های یهودی نقشی بسیار بارز و بی‌پروا در سیاست خارجی عثمانی به‌دست گرفتند و به‌عنوان دلال و واسطه و کارچاق‌کن از طریق اخذ امتیازات مالی و تجاری برای دولت‌ها و کانون‌‌های اروپایی سودهای کلان بردند. هامر پورگشتال می نویسد:

زیادی منافع تجارتی و سهولت بستن عهد تجارت به توسط وزرا و پیشکاران بسیار، که همه جدیدالاسلامان یا یهودیان بودند، بقدری طمع ملل و دول اروپا را به حرکت درآورده بود که جمهوری ملت سویس نیز می‌خواست عهدنامه تجارت با دولت عثمانی منعقد نماید و وکیل آن ملت، آنژل نام یهودی، از مصطفی، مترجم دولت، نوشته و مکتوبی از برای رؤسای ملت (هلوتی) سویس گرفته ارسال داشت.

«کار ضرابخانه و سکه زدن» نیز به‌دست یهودیان افتاد که «از عهد سلیم ثانی به بعد در دربار و در شهر اعتبار و اقتدار کامل داشتند.» رئیس ضرابخانه عثمانی در زمان مراد سوم فردی به‌نام نسیم بود. به‌نوشته دائرة‌المعارف یهود، او و موسی بن‌ونیزت به «اصلاحاتی» در پول رایج عثمانی دست زدند که شورش سال 1583 ینگی‌چری‌ها را سبب شد. این  سیاست تعدیل مالی، که در سال 992 ق./ 1581 م. اجرا شد، به‌رغم درآمدهای حاصل از غارت مناطق اشغالی ایران، ارزش پول عثمانی را چهار تا پنج برابر کاهش داد و در سال‌های پسین شورش‌های متعدد نظامیان را برانگیخت. کاهش ارزش پول عثمانی تا بدان حد چشمگیر بود که سفیر اسپانیا در ونیز به فیلیپ دوّم نوشت: «امپراتوری چنان فقیر و چنان تهی است که تنها سکه‌هایی که اینک رایج است آسپرهایی است که کلاً از آهن ساخته شده است.»

موسی بن‌ونیزت با ادوارد بارتون، سفیر انگلیس و نماینده کمپانی لوانت، رابطه نزدیک داشت و این دو در برخی دسیسه‌های سیاسی همکاری داشتند. کمپانی لوانت نیز، همچون کمپانی هند شرقی، به‌وسیله گردانندگان کمپانی ماجراجویان تجاری و کمپانی مسکوی و با حمایت و شراکت سِر ویلیام سیسیل و سِر فرانسیس والسینگهام تأسیس شد.

در سال 1585، شش سال پس از مرگ یوسف ناسی و در فضای فساد و انحطاط لجام‌گسیخته فوق، یهودی نامدار دیگری به استانبول مهاجرت کرد و، به تعبیر دائرة‌المعارف یهود، جایگاه یوسف ناسی را در دربار عثمانی احیا نمود. او نیز به خاندان مندس تعلق داشت؛ نام پرتغالی‌- مسیحی‌اش آلوارو مندس بود، در عثمانی رسماً خود را یهودی خواند و با نام سلیمان بن یائیش به مدت 18 سال در مقام پزشک و مشاور و محرم دو سلطان عثمانی (مراد سوم و محمد سوم) و بسیاری از رجال سیاسی درجه اوّل این کشور جای گرفت

آلوارو مندس در شهر تاویرا (پرتغال) به‌دنیا آمد. در جوانی به هند رفت و ظاهراً از طریق کاوش در معادن الماس منطقه نرسینگره به ثروت رسید. او که در این دوران، به‌نوشته دائرة‌المعارف یهود، «ظاهراً مسیحی بود»، پس از بازگشت به اروپا به عضویت فرقه صلیبی شهسواران سن‌جیمز (سانتیاگو) درآمد و به ترتیب در شهرهای مادرید، فلورانس، پاریس و سرانجام لندن اقامت گزید.

در سال 1580 فیلیپ دوّم، پادشاه اسپانیا، سلطنت پرتغال را نیز به‌دست گرفت و آلوارو مندس، هکتور نانز، رودریگو لوپز و سایر یهودیان مخفی لندن، تلاش گسترده‌ای را به‌سود سلطنت دن آنتونیوی مدعی آغاز کردند. دائر‌ةالمعارف یهود از آلوارو مندس به‌عنوان «یکی از فعال‌ترین حامیان دن آنتونیو» یاد می‌کند. مندس در سال 1585 در استانبول مستقر شد و تکاپوی مشکوک و سوداگرانه فوق را در ابعادی جدید ادامه داد. ثروت انبوه و امکانات و ارتباطات فراوان در اروپای مسیحی، به‌همراه نفوذ گسترده یهودیان در دربار و حرمسرای سلطان، برای وی اقتدار و نفوذ سیاسی فراوان به ارمغان آورد و همو بود که عثمانی را به اتحاد با انگلیس علیه فیلیپ دوّم اسپانیا و به‌سود دعاوی دن آنتونیو برانگیخت. بدینسان، سلیمان بن یائیش نقش مهمی در ایجاد اولین ارتباطات میان انگلیس و عثمانی ایفا نمود تا بدان حد که از وی با عنوان «یکی از معماران اتحاد انگلیس و عثمانی» یاد می‌کنند. سلیمان بن یائیش حتی نقشه‌ای را طراحی کرد تا دن آنتونیو را در مستعمرات پرتغال در شرق به سلطنت رساند که طبعاً شامل منطقه هرمز و لارستان در جنوب ایران نیز می‌شد. معهذا، رابطه میان ابن‌یائیش و هکتور نانز و رودریگو لوپز و سایر اعضای شبکه فوق با دن آنتونیو تیره شد تا بدانجا که لوپز در ازای دریافت رشوه از دربار فیلیپ دوّم قصد جان آنتونیو را کرد. سرانجام، آنتونیو در وضعی اسفناک لندن و حامیان پیشین یهودی‌اش را ترک کرد و در سال 1595 در پاریس درگذشت. دائرة‌المعارف یهود علت شکست این طرح‌ها و تیرگی روابط را به «ضعف و تزلزل» دن آنتونیو منتسب می‌کند. ولی درواقع علت اصلی را باید در سودجویی بی‌امان دسیسه‌گران یهودی جستجو کرد و آغاز زدوبندهای پنهان و ارتباطات مرموز ایشان با دوک براگانزا، مدعی دیگر تاج و تخت پرتغال از تبار نامشروع خاندان آویش. در تداوم همین پیوند بود که شبکه فوق ازدواج چارلز دوّم با کاترین براگانزایی را ترتیب داد و با حمایت دربار انگلیس سرانجام سلطنت خاندان براگانزا در پرتغال را بطور کامل تحقق بخشید. طبیب مخصوص این عروس خانم کاتولیک، یکی فرناندو مندس، نیای خاندان هد، بود و دیگری دانیل کاکس که بعدها حاکم جرسی غربی و یکی از بزرگ‌ترین زمینداران آمریکای شمالی شد

دائرة‌المعارف یهود می‌نویسد: سلیمان بن یائیش نیز، «مانند یوسف ناسی، یک سازمان اطلاعاتی پیشرفته را در اروپا اداره می‌کرد که وجود آن برای دولت عثمانی بسیار مفید بود.» وی به این منظور با شبکه یهودیان مخفی مستقر در انگلیس، به‌رهبری هکتور نانز و رودریگو لوپز، رابطه مدام داشت و از اینطریق بود که برای اولین بار خبر شکست اسپانیا در جنگ آرمادا (1588) را به اطلاع دربار عثمانی رسانید. ارتباطات سلیمان بن یائیش با دربار انگلیس در عالی‌ترین سطوح بود. برای نمونه، وی در سال 1591 یهودی به‌نام سلیمان کورمانو را به‌عنوان نماینده شخصی خود به لندن و نزد ملکه الیزابت فرستاد و در سال 1592 یهودا سرفاتی را. و عجیب اینجاست که ماجرای مرموز اعدام رودریگو لوپز (1594) نیز موقعیت ابن‌یائیش را در لندن متزلزل نساخت

پیوندهای اطلاعاتی سلیمان بن یائیش در استانبول و هکتور نانز در لندن پدیده بسیار مهمی است که باید مورد توجه کافی قرار گیرد: اولی شبکه‌ای را در اروپا، و ظاهراً به‌نام دولت عثمانی، اداره می‌کرد و دومی شبکه‌ای را در منطقه مدیترانه و سایر بنادر تجاری به‌نام دربار انگلیس و در پیوند با سِر فرانسیس والسینگهام. می‌توان تصور کرد که این دو در رأس شبکه واحدی قرار داشتند که به "عملیات دوجانبه" دست می‍ زد و، چنانکه تاریخ به اثبات رسانیده، عملکرد واقعی آن به‌سود شرکای استراتژیک ایشان، الیگارشی ماوراء بحار انگلیس، بود.؛ و از طریق کسانی چون استر هندلی (خیرای یهودی) در حرمسرای سلطان نفوذ فراوان داشت. طبعاً این شبکه بیش از هر چیز اهداف و منافع آشوبگرانه و سودجویانه زرسالاران یهودی را مدّ نظر داشت.

دوران حضور و اقتدار آلوارو مندس (سلیمان بن یائیش) در عثمانی (1585- 1603) مقارن با دو سال پایانی سلطنت شاه محمد خدابنده و شانزده سال نخست سلطنت شاه عباس اوّل صفوی در ایران است.

قسمت چهارم