دکتر عبدالرضا داوری/ اول: زمانی که مدیرعامل صندوق بازنشستگی صنایع مس ایران بودم ، معمولا هرماه مدیر روابط عمومی مان می آمد و یک ایمیل از فلان نهاد یا بنیاد یا سازمان خارجی با اسم و عنوانی پرطمطراق نشانم می داد که پیشنهاد داده بود اگر مثلا 10000 دلار به حساب ما واریز کنید به عنوان برترین سازمان خدمات بازنشستگی جهان! یا برترین گروه اقتصادی خاورمیانه! و عناوین دهان پرکنی از این دست معرفی می شوید و اگر 5000 دلار دیگر هم بدهید خبر آن را مثلا در فایننشال تایمز یا بلومبرگ یا اکونومیست یا ژورنال متال بولتن منتشر می کنیم. بعد هم فهرست بلند بالایی از افراد یا شرکتها و موسساتی که چنین جوایزی را در ایران و جهان دریافت کرده بودند به پیوست می فرستادند. هر چند که پیشنهاداتشان به لحاظ تبلیغاتی وسوسه کننده بود اما هیچگاه دلم نیامد دستور چنین خاصه خرجی هایی را صادر کنم.
دوم : دیروز خبری منتشر شد بر این پایه که بنیاد جهانی انرژی یک جایزه جهانی به خانم معصومه ابتکار داده و ایشان را به عنوان بانوی محیط زیست جهان! انتخاب کرده است. خبری که با ذوق زدگی و آب و تاب فراوان در رسانه های حامی دولت انتشار یافت و احتمالا آن را به اقدامات خانم ابتکار در چندهفته استقرار مجدد ایشان در سازمان محیط زیست مرتبط می دانند.
اما بنیاد جهانی انرژی چیست؟
به گزارش خبرنگار فردونیوز،در این بیانیه که برای خبرنگاران و رسانه ها ارسال شده ودر سایت این انجمن نیز منتشر شده آمده است:
به دنبال دریافت گزارشهایی از برخوردهای زشت وفیزیکی تیم حفاظتی معاون اول ریاست جمهوری با تعدادی از خبرنگاران و عکاسان قمی انجمن صنفی خبرنگاران و روزنامه نگاران استان قم با صدور بیانیه ایی این نوع رفتارهای دور ازشان اصحاب رسانه را تقبیح کرد که متن کامل آن به شرح زیر است:
شنیده شد که تیم حفاظتی معاون اول ریاست جمهوری با تعدادی از اصحاب رسانه که برای پوشش برنامه ی سفر ایشان در تلاش بودند به گونه ای سخن گفته و گاهی بیرون کرده است که نه تنها در شان تیم حفاظتی بلکه در شان این خبرنگاران نبوده است.
این نهاد صنفی به عنوان بخشی از برنامه های دولت تدبیرو امید که شعار تقویت بنیان آن را دارد نسبت به خبرنگارانی که مستمر وهفتگی شاهد حضور مقامات کشوری ولشگری می باشند بدعت برخوردهای فیزیکی را تحمل نخواهد کرد.
مسلم است که شهر مقدس قم به عنوان پایگاه انقلاب اسلامی ایران با وجود بیوت مراجع معظم تقلید و حوزه های علمیه ؛ قطب خبری بعد از پایتخت به شمار می آید
تشریفات ریاست جمهوری دولت تدبیر و امید می بایست ساده ترین حقوق شهروندی که شعار ریاست جمهوری است را نصب العین خود قرار دهد و از تکرار اینچنین رفتارهای زشت با اصحاب رسانه جلوگیری کند.
خاطر نشان می شود متن این بیانیه در نامه ای رسمی برای مشاور رسانه ای ریاست جمهوری ارسال گردید.
چرا برخی به دنبال هدایت عمدهء درآمد حاصل از آزادسازی قیمت حاملهای انرژی به بخشهای غیر مردمی تحت عناوین مختلف هستند ؟! دکتر احمدی نژاد : « میگویند اگر صد تومان به بنزین اضافه کردید 50 تومان آن را به مردم و 50 تومان را هم به افراد خاص بدهید. ما میگوییم اگر صد تومان بنزین را بالا بردیم و 50 تومان به آنها دادیم 50 تومان بقیه را از کجا جبران کنند؟ میگویند مردم 50 درصد صرفهجویی کنند ، میگوییم این نشدنی است . در کدام اقتصاد یک باره 50 درصد صرفهجویی شده است؟ ما به آنها پیشنهاد میدهیم که اگر صد تومان اضافه شد 80 تومان را به مردم بدهیم آنها بیست درصد را صرفهجویی میکنند و دیدیم که در مرحله اول صرفهجویی کردند. شما میگویید آن 50 درصد باقیمانده را به چه کسانی بدهیم؟ به عدهای خاص ؟ این رانت درست میکند . البته من میدانم علت چیست . میخواهند پول زیادی را در حسابی بگذارند بعد مرتباً سفارش بفرستند که به چه کسانی بدهید . آقای وزیر اگر پول را ندادی صدایت میزنیم و پدرت را در میآوریم . من میفهمم چگونه است . پرونده فردی را زیر بغلشان میگذارند پیش مدیر عامل بانک میروند که باید 500 میلیارد تومان وام بدهی . میگویند استحقاقش را ندارد ، بدهکار است ، نمیشود . نمیشود ؟ پدرت را در میآوریم . مدیرعامل بانک را تهدید میکنند و به این جلسه و آن جلسه و به این کمیسیون و آن کمیته میکشانند و میخواهند یک پول بیصاحبی را از جیب ملت در بیاوریم و در حسابی بگذاریم ، فردا هر روز تهدید کنند و سفارش بفرستند که ده میلیارد به این بدهید و دو میلیارد به این و هشت میلیارد به این بدهید . پاسخ ما این است که این پول برای ملت است . ما از جیب ملت میگیریم که عادلانه توزیع بکنیم . قرار بر این بود که آن شخصی که بیشتر مصرف میکند بیشتر بپردازد تا تودههای مردم که متعادل مصرف میکنند از دولت یارانه بگیرند . »
عبدالرضا داوری فعال سیاسی در گفتگو با خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری آریا در خصوص سفرهای استانی رئیس جمهور، اظهار داشت: با توجه به نوع سفرهای استانی رئیس جمهور پیشین، سفر اخیرآقای روحانی به خوزستان را نمی توان سفر استانی تلقی کرد چرا که سفر استانی با توجه به اینکه به صورت فرایند مثبت و مشخص در دولت نهم توسط آقای احمدی نژاد پایه گذاری شد از یک مجموعه استانداردهایی برخوردار بود که این استاندارد را در سفر اخیر آقای روحانی مشاهده نکردیم.
وی گفت: به نظر می رسد آقای روحانی آنچه که در سفر به خوزستان انجام داد الگو برداری از بازدیدهای منطقه ای دولت آقای هاشمی بوده که این را باید تحت عنوان بازدید منطقه ای یا در واقع سرکشی منطقه ای نام نهاد. کارکرد سفرهای استانی در واقع برقراری ارتباط و پیوند نزدیک بین دولتمردان با مردم است و این موضوع در سفر اخیر آقای روحانی اصلا وجود نداشت و ایشان به جز چند ملاقات با گروه های داخل استان برنامه دیگری نداشتند و این در حالی است که فرصت مناسبی را برای ارتباط نزدیک تر بین خود و مردم از دست دادند.
این فعال سیاسی با تأکید بر بیانات رهبری در ابتدای سال جاری مبنی بر اینکه دولت جدید نقاط قوت دولت قبل را در فعالیت های خود لحاظ کند، بیان داشت: آقای روحانی معتقدند که دولت آقای احمدی نژاد هیچ نقطه قوتی نداشته و دولت گذشته یکپارچه سیاه و دارای نقاط ضعف فراوانی بوده است لذا تمام اقدامات دولت آقای احمدی نژاد را نفی می کند.
داوری افزود: آقای روحانی بنا دارد هویت دولت خود را مقابل دولت آقای احمدی نژاد نشان دهد که این عمل یک استراتژی نادرست است که دولت یازدهم قطعا ازاین استراتژی نادرست لطمه خواهد خورد اما چون این رویکرد در دولت یازدهم غالب است نیازی به توصیه به آقای روحانی وجود ندارد که به مسیر دولت آقای احمدی نژاد بازگردد چرا که وی این مسیر را یک مسیر نادرست می داند.
وی خاطرنشان کرد: با شروع کار دولت جدید و عملکرد آقای روحانی به این نتیجه می رسیم که آقای روحانی تصمیم دارد در هر مسیری که آقای احمدی نژاد حرکت کرده دقیقأ نقطه مقابل آن مسیر حرکت کند.
وی تصریح کرد:نباید تمام حرکت ها و رویکردهای دولت نهم و دهم را سیاه و نادرست بدانیم، به طور قطع دولت آقای روحانی از رویکردی که در پیش گرفته اند متضرر خواهند شد چرا که باید برخورد منصفانه با عملکرد دولت قبل داشته باشند و به جای سیاه خواندن عملکرد دولت آقای احمدی نژاد نقاط قوت دولت قبل را ادامه دهد.
دیروز، روز سیاهی بود. من تعجب میکنم از بعضی حقوقخواندهها که معنای مسلم واژه «تسلیم» را نمیدانند.آنچه در ژنو گذشت، قدر مسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود! آن روز که عمارت هستهای را شهدای ما با خون خود بالا بردند، دشمن در برابر ما تسلیم شد! نه دیروز که روز سیاهی بود.
به گزارش عمارنامه، حسین قدیانی امروز طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: دولتی که با حرامیان عالم، از در مذاکره همراه با رعایت آداب وارد میشود و حتی حلقه «هوش و ادب» به گوش خلف سیاهکار بوش میبندد، شگفتا! به ملت خود که میرسد، کلام بر مدار اهانت میراند. ظاهرا جرم ما این است که اوباما و جان کری و نتانیاهو نیستیم و الا بعضیها نشان دادهاند دشمن را بیش از دوست درک میکنند.
توافقشان با دشمن است و دشمنیشان با ما! من حالا میفهمم حکمت این سخن پندآموز را؛ «مردانی که در خانه، با اهل و عیال، بد تا میکنند، اتفاقا در برابر قدارهبند سر خیابان، کتکخور ملسی دارند». جز این، چیست مگر توافق ژنو؟! هستهای تعطیل شود، در ازای اینکه قلیلترین حق تو را قسطی، آیا بدهند؛ آیا ندهند!
وقتی بعضیها در خانه ملت، نیمی از ملت را تلویحا «افراطی، خشونتگرا و تکرأی» مینامند، مشاور ارشد هم برمیدارد و تصریحا «رای به بیقانونی» میخواند، رای همه آن کسانی که جز به شیخ حسن روحانی رای دادهاند. یعنی به زعم ایشان، هم من که به قالیباف رای دادهام، رای به «بیقانونی» دادهام، هم تقریبا نیمی از ملت که به دیگر نامزدها رای دادهاند. گویی رای ندادن به آقای روحانی، بیش از آنکه نماد تضارب آرا باشد، بیانگر ارتکاب ذنبی است بشدت لایغفر.
اما آقای قالیباف، شهردار محترم تهران! من به شما رای دادهام یا به بیقانونی؟! اگر رای به شما، رای به بیقانونی نیست -که نیست- چرا از رای من و ما به خودتان دفاع نمیکنید؟! و چرا جواب توهین به این بزرگی را نمیدهید؟! روی سخن این سؤال با دیگر نامزدهای انتخابات هم هست. آیا هر آنکه به هر دلیل، به شما رسیده و رای داده، رای به بیقانونی داده؟! و آیا اصل این رای، بیقانونی بوده یا نماد آنکه شما باشید؟! به خدا سوگند، به ما و مصادیق رأیمان، مهمترین اتهامی که هرگز نمیچسبد، همین تهمت زشت و زننده «بیقانونی» است. اگر کسی میخواهد «بیقانونی» را بشناسد، بهتر است داستان سران فتنه سال 88 را بخواند. بیقانونی اصل کاری، رفتار و گفتار هشتاد و هشتی همان دربهدر آواره و از اینجا مانده و از آنجا راندهای است که با علم بر فقدان تقلب، در این دروغ بزرگ دمید و همپیاله با قانونشکنان، نفاق و خیانت را بدان حد رساند که دیگر حتی مراجع ذاتا مهربان تقلید هم، او را به حریم مقدس خود راه نمیدهند.
آری! برای ما عین آب خوردن بود که کاری میکردیم بعضیها به جای مذاکره با حرامیان عالم، دربهدر دنبال رایزنی با ما میگشتند که کف خیابان را رها کنیم تا دولت در شرف تشکیلشان اساسا بتواند نفسی بکشد. فیالمثل، برای نماد مدیریت جهادی، کار دشواری بود که به جای تبریک زودهنگام به آقای روحانی، نشانی کف خیابان بیقانونی را به هواداران خود نشان دهد؟! ایضا سایر نامزدها، آیا نمیتوانستند با دولت تازه روی کار آمده، کاری کنند که جناب ترکان، دقیقتر ملتفت بیقانونی شوند، بلکه دیگر این همه نعمت قانونگرایی دیگران را کفر نگویند؟! من واقعا عذر میخواهم، اما از قرار، خوبی قانونگرایی اگر از حد بگذرد، نادان خیال بد کند! شاید ما خیلی زود به فرد پیروز انتخابات، تبریک گفتیم که حالا ناسزای بیقانونی، توسط مشاوران ارشد، سهممان شده است! صدالبته، تعهد ما به نظام و تعلق ما به قانون، بسی بیش از آن است که از کرده خود نادم باشیم، لیکن دولت محترم اگر زور بازویی دارد، خوب است آنرا خرج دشمنان ملت کند، نه نیم دیگری از همین ملت. بگذریم!
دیروز، روز سیاهی بود. من تعجب میکنم از بعضی حقوقخواندهها که معنای مسلم واژه «تسلیم» را نمیدانند. تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم، صرف نظر از دولت، با دستفرمان انقلابی اصل نظام، حزبالله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بیآنکه ذرهای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به دعوت از جمهوری اسلامی کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدر مسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود! آن روز که عمارت هستهای را شهدای ما با خون خود بالا بردند، دشمن در برابر ما تسلیم شد! نه دیروز که روز سیاهی بود. دیروز انرژی هستهای، حق مسلم ما نبود... و نبود! تعارف که نداریم. حرف را صاف بزن! از دیروز توافقنامه ژنو اجرا شد؛ سانتریفیوژها از چرخش باز ایستادند، عکس شادی اوباما هست... و هیچ کدام از این حرفها برای «علیرضا» پدر نمیشود!
دکتر عبدالرضا داوری/ امروز 28 دی ، پنجاه و دومین سالگرد قطعه قطعه کردن پاتریس لومومبا و در اسید افکندن اندامهای او در اسید توسط عوامل امپریالیسم در کنگو است. پاتریس لومومبا تنها دو سال قبل از اینکه به عنوان رهبر جنبش ملی کنگو انتخاب شود، کارمند ساده اداره پست بود و پس از آن به عنوان مبلغ دوره گرد در یک شرکت آبجوفروشی مشغول به کار شد. همین شغل مقدمات سفر وی را به نقاط مختلف کنگو و گفتگو با مردم این کشور فراهم ساخت. لومومبا در حد فاصل سال های 1956 تا 1960 دو بار به زندان افتاد؛ بار نخست به اتهام اختلاس که خودش معتقد بود انگیزه سیاسی پشت آن بوده و بار دوم به علت فعالیت سیاسی اش برای استقلال کنگو از مستعمرگی پادشاهی بلژیک. به زندان افتادن پاتریس لومومبا احتمالا نقش تعیین کنندهای در عقاید انقلابی وی داشت.?
?جنبش ملی کنگو به رهبری پاتریس لومومبا در انتخابات پارلمانی ژوئن 1960 پیروز شد و لومومبا را به عنوان نخست وزیر برگزید. دولت پاتریس لومومبا در 24 ژوئن 1960 آغاز به کار کرد. مخالفتهای پی در پی نخست وزیر با مقامات بلژیکی به مجادلههای مکرر بین او و مستشاران بلژیکی انجامید که همچنان بر استخراج و صادرات معادن سرشار کنگو از استان کاتانگا Katanga در جنوب این کشور نظارت میکردند. همزمان سازمان نیافته بودن ارتش کنگو و دولت مرکزی به هرج و مرج در کنگو انجامید. در جنوب یکی از دشمنان قسم خورده لومومبا به نام موسی چومبه، استان کاتانگا را مستقل از دولت کنگو اعلام کرد و خود را رئیس جمهور این بخش از کشور نامید. استان کاتانگا از معادن غنی مس، اورانیوم و طلا برخوردار بود و سال ها قطب اصلی ثروت و درآمد پادشاهی بلژیک و تامین کننده اورانیم برای برنامههای اتمی واشینگتن بود. لومومبا از نفوذ بلژیک در کاتانگا باخبر بود و برای همین دستور اخراج و خلع ید مستشاران بلژیکی را صادر کرد. اما فرمان لومومبا توسط مقامات بلژیکی که پشتیبان موسی چومبه در کاتانگا بودند نادیده گرفته شد. لومومبا که از برقراری نظم توسط نیروهای سازمان ملل ناامید شده بود این بار از مسکو درخواست کمک کرد، درخواستی که برای آمریکا و متحدانش عبور لومومبا از خط قرمز محسوب می شد. در اوج جنگ سرد میان شوروی و آمریکا، درخواست کمک از شوروی گناهی نابخشودنی محسوب می شد. حتی سفیر آمریکا در مکاتباتش از واژه لومومباویچ طعنه به تمایلات چپگرایانه لومومبا استفاده می کرد.?
?این فعالیت های میهن پرستانه لومومبا به مذاق سایر مقامات حکومت خوش نیامد و ژوزف کازاوبو ، رئیس جمهور کنگو لومومبا را در یک توطئه دستگیر کرده و به موسی چومبه تحویل داد.به این ترتیب ، در روز 17 ژانویه سال 1961 میلادی پاتریس لومومبا با دستان بسته از هواپیمایی که او را به الیزابت ویل ، پایتخت شورشی کاتانگا آورده بود ، پیاده شد. این آخرین باری بود که لومومبا زنده دیده شد. عوامل امپریالیسم برای آنکه سرنوشت لومومبا را برای همه آزادیخواهان و عدالت طلبان درس عبرت کنند ، او را به شدت شکنجه کردند و پس از آنکه بدنش را قطعه قطعه کردند ، اندامهایش را به حوضچه اسید افکندند تا کمترین اثری از لومومبا باقی نماند.?
?پاتریس لومومبا تنها 67 روز نخست وزیر مردم کنگو بود تا آنکه امپریالیسم تصمیم گرفت مشکل استقلال خواهی لومومبا را در اسید حل کند!
حمید داوود آبادی در فیسبوک نوشت: سه بار با دیدن رقص دیگران، سوختم و گریستم! |
فرهاد جعفری نویسنده رمان معروف کافه پیانو و حامی سکولار محمود احمدی نژاد به تازگی متن زیر را منتشر کرده است. نوشته فرهاد جعفری به این شرح است:
برای فهم دقیقتر این موضوع؛ باید بتوانید فرض کنید که: 1) فرض کنید اسمتان مثلاً «کیخسرو ملکشاه آریانژاد» است.
2) فرض کنید پدرتان «تیمسار اعدامشدهی سالهای نخست انقلاب اسلامی»ست که در دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به اتهام «خدمت به رژیم پهلوی» و «قتلعام مردم مسلمان و انقلابی ایران» و «محاربه با خدا» توسط «آ. صادق خلخالی» محاکمه و به اعدام محکوم شده و حکم صادره نیز سریعاً، اجرا شده است.
3) فرض کنید مرحوم پدرتان (به فرض: تیمسار سرلشکر «کیقباد ملکشاه آریانژاد») پیش از پیروزی انقلاب و تعویض نظام حاکم بر کشور؛ موفق شده بوده است اموال خود در ایران را (مجموعاً به ارزش یک میلیون دلار) فروخته و به آمریکا (لسآنجلس) انتقال داده و آن را صرف خرید خانهای در «بورلی هیلز» کرده باشد.
4) فرض کنید؛ مرحوم پدرتان، موفق شده بوده است قبل از پیروزی انقلاب و حاکمشدن انقلابیون مسلمان؛ شما (کیخسرو) و دخترش (کیانوش) و همسرش (کیاندخت) را نیز به آمریکا فرستاده باشد.
5) فرض کنید در دهسال نخست، اگرچه در «خانهای یک میلیون دلاری در بورلی هیلز» اقامت داشتهاید؛ اما بهسختی توانستهاید زندگی و تحصیل کنید. 6) فرض کنید 25 سال پس از وقوع حوادث مزبور؛ «خانهی یکمیلیوندلاری شما در بورلی هیلز در سال 1975»، درنتیجهی تورم طبیعی املاک و مستغلات در آمریکا، به ارزشی معادل «10 میلیون دلار در سال1998» بالغ شده باشد.
7) فرض کنید در سال 1382 (دور دوم ریاستجمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی) خانهی خود در «بورلی هیلز» را به مبلغ «10 میلیون دلار» فروخته و از طریق یک صراف در دبی، آن را به داخل کشور (ایران) وارد کردهاید.
فرض کنید در سال 1382؛ قیمت «دلار معادل 1000تومان» و نرخ سود بانکی «قرضالحسنهها»(یی که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) یا «موسسات اعتباری» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) یا «بانکهای خصوصی» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند!) معادل «20درصد روزشمار» بوده است.
9) فرض کنید «10 میلیون دلار» خود را در بازار ارز تهران به «ریال» (معادل 10 میلیارد تومان) تبدیل کرده و سپس در «نزدیکترین قرضالحسنه، یا موسسه اعتباری یا بانکخصوصی» به چهارراه استانبول، (به نام خود یا یکی از افراد مورد وثوق خود در ایران) سپردهگذاری کردهاید. و مبتنی بر نرخ سود مزبور؛ «ماهانه 200 میلیون تومان سودِ خالص» دریافت میکردهاید.
10) فرض کنید، هرماه، و بلافاصله پس از دریافت سود مزبور؛ فرد مورد وثوق شما در ایران، «100 میلیون تومان سود ماهانه» را به چهارراه استانبول برده، و معادل دلاری آن (200 هزار دلار در ماه) به حساب شما در ایالات متحده واریز میکرده است.
11) فرض کنید شما [آقای دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد/ سلطنتطلب/ عضو حزب مشروطهخواهان ایران/ ضدانقلاب/ مخالف رژیم جمهوری اسلامی/ روشنکفر/ فکلکراواتی/ تحصیلکرده و...!] درحالیکه در «خانهی 2 میلیون و 400 هزاردلاری خود در لسآنجلس» نشستهاید (خانهای که فقط با درآمد یک سال خود تهیه کردهاید)؛ بدون آنکه از جای خود کوچکترین تکانی بخورید؛ حتا «بیش از یک ستارهی درجه یک سینما» یا «ستارهی درجه یک NBA» درآمد ماهانه دارید! از چه طریق؟! از طریق «سپردهگذاری در قرضالحسنهی پیامبر اعظم ص!» یا «موسسهی اعتباری - مالی رزمندگان مسلمان رودهن و حومه!» یا «بانک خصوصی پ» (که مثل قارچ درحال روئیدن بودند)؛ در «جمهوری اسلامی ایران»!
12) فرض کنید سال 1384 میشود. فرض کنید سر و کلهی رئیسجمهوری پیدا میشود که میگوید: «تمامی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» باید تحت اداره و سرپرستی «نظام بانکی دولتی» درآیند. میگوید: «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری حق ندارند سودی بیش از سود بانکهای دولتی به سپردهگذاران خود اعطا کنند». میگوید: «کلیهی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری فاقد پروانه از بانک مرکزی، باید منحل شوند». میگوید: «کلیهی قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری باید تحت حسابرسی دولتی قرار گیرند و از یک نظام واحد قانونی تبعیت کنند» و...!
13) اینجاست که شما احساس خطر میکنید! اینجاست که آن رئیسجمهور (احمدینژاد)؛ مقدمتاً «زشت» میشود، مقدمتاً «بدترکیب» میشود، مقدمتاً «بیادب» میشود [با آنکه به اعتقاد من، او «انسانترین»، «مودبترین»، «مهربانترین» و «خیرخواهترین» رئیسجمهوری بود که ممکن بود و میتوانست از دل نظامی چون جمهوری اسلامی بیرون بیاید].
14) فرض کنید «3 سال نخست ریاست جمهوری او» را، به هر سختی و نگرانی که هست تاب میآورید. اما تحملش برایتان بسیار دشوار و حتا غیرممکن است که بخواهید 4 سال دیگر هم با این سطح از «استرس و اضطراب» زندگی کنید که «درآمد ماهانه 200 هزاردلاری شما» بهکلی قطع شود یا تحت اصلاحات اقتصادی او، «بسیار کاهش یابد»!
15) فرض کنید آمادهاید تا برای کاهش خطراتی که «درآمد ماهانه 200 هزاردلاری شما» (آقازادهی تیمسار اعدامی اول انقلاب) را بهشدت تهدید می کند؛ مبالغی از درآمد خود را هزینهی «بهزمین زدن رئیسجمهور زشت، بدترکیب و بیادب» کنید. درآمد یک ماه شما (200 هزاردلار) برای «خریدن 10 روزنامهنگار، تحلیلگر، بلاگر یا فعال سیاسی اجتماعی» برای مدت «شش ماه» و «بسیج افکارعمومی علیه رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب» کافیست!
16) فرض کنید رئیسجمهور مزبور، در سال آخر ریاستجمهوریاش در دورهی اول؛ بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را «منحل» و «غیرقانونی» اعلام میکند. فرض کنید بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را وادار به «تبعیت از قوانین بانکی» میکند. فرض کنید بسیاری از «قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری» را وادار به «تبدیلشدن به بانک خصوصی» و پیروی گریزناپذیر از قوانین اقتصادی و بینالمللی میکند. فرض کنید به هرقیمت که هست، «قانون مبارزه با پولشویی را پس از 12 سال سرگردانی بین قوا و نهادهای مختلف را از تصویب میگذارند». خطر؛ حتا از بیخ گوشتان هم بهتان نزدیکتر شده است!
17) فرض کنید «رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب»، پایش را از گلمیش درازتر کرده و اعلام میکند «تصمیم دارد نرخ سود بانکی را یکرقمی کند». فرض کنید اخبار موثقی به گوشتان رسیده که «تصمیم دارد قیمت دلار را هم افزایش دهد» و از «سیاست مهار قیمت دلار» دست بردارد. [توضیح اینکه: قیمت تنها کالایی در ایران که «دروغ» است (صرفنظر از بنزین)؛ دلار است. نسبت به سال 57 (سال پیروزی انقلاب اسلامگرایان) قیمت هرکالایی که فکرش را بکنید؛ اکنون حدوداً «2000 برابر» شده است. مثلاً گوشتِ کیلوئی 125 ریال در سال 56؛ اکنون حداقل 25000 تومان است. اما دلاری که در آن هنگام «70 ریال» بود؛ تا پیش از سال آخر ریاستجمهوری احمدینژاد «1000 تومان» بود. یعنی فقط «143 برابر» افزایش قیمت داشت!... و این؛ یعنی: «دراختیار قراردادن یک رانت عظیم "چندصدهزارمیلیارد تومانی" در تمام 35 سال گذشته به فقط "چندهزارنفر تاجر و واردکننده و اشخاص متصل به منابع قدرت" و...» البته که خانوادههاشان و اشخاص متصل به آنان].
18) فرض کنید او در انتخابات سال 88؛ بازهم انتخاب شود و حقیقتاً بخواهد «پا روی دم بانکها هم بگذارد» و «قیمت دلار را هم، تا سرحد ممکن، واقعی کند»! در این صورت؛ شما [«آقای دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد»؛ آقازادهی تیمسار اعدامی اول انقلاب، ضدانقلابِ شلطنتطلب ظاهراً سرنگونیطلبِ ساکن لسآنجلس] با «کاهش فوقالعادهی درآمد ماهانهتان از «قرضالحسنهها، موسسات اعتباری یا بانکهای خصوصی جمهوری اسلامی» [که در اواسط دوران ریاستجمهوری« مردی با عبای شکلاتی» مثل قارچ شروع به روئیدن کرده بودند] مواجه خواهید شد! بهطوریکه اگر «رئیسجمهور زشت و بدترکیب و بیادب» مجدداً رئیسجمهور شود و حقیقتاً آنچه را که میگوید عملی کند (که تجربه نشان داده «احمدینژاد؛ میگوید و میکند!») درآمد ماهانهی شما (بهدلیل کاهش نرخ سود بانکی از 20درصد روزشمار به مثلاً 10درصد) ابتدا به «یکدوم مبلغ اولیه» (100 هزاردلار در ماه) و سپس (بهدلیل افزایش نرخ دلار تا 3000 تومان) به «یکهفتم مبلغ اولیه (30 هزاردلار در ماه) کاهش پیدا خواهد کرد!
19) دیگر اصلاً جای شک و دودلی نیست! «200هزاردلا در ماه» بدون آنکه حتا از سر جاتان تکان بخورید کجا؛ و «30 هزاردلار در ماه کجا»! «اصلاً گور پدر آزادی و دموکراسی و عدالت و حقوق بشر کرده.... گور پدر ایران و مردم ایران کرده که قدر اعلیحضرت را ندانستند و حتا پدرم را به جوخهی اعدام سپردند و برای اعدامش، هلهله هم کردند. فعلاً و تا اطلاع ثانوی؛ بهقول هاشمی: "هر خری، جز احمدینژاد"»! پس درآمد یکیدوماه دیگرتان (معادل 500 هزاردلار) را هم به امر خیر «براندازی احمدینژاد» (نه نظام جمهوری اسلامی که در ظاهر خواستار سرنگونی آن هستید!) اختصاص میدهید. و علاوه بر 10 «روزنامهنگار» و «نویسنده» و «تحلیلگر» و «پژوهشگر» و «فعال حقوق بشر» و «فعال حقوق زنان» و «بلاگر» و «مدیر سایت خبری داخلی» و «مدیر سایت خبری خارجکشوری» و «کاریکاتوریست» و «طنزنویس مردمی» و «اقتصاددان» و «کارشناس مسائل نفت» و «مدیر و مجری تلویزیون» قبلی که به استخدام درآورده بودید؛
20 «روزنامهنگار» و «نویسنده» و «تحلیلگر» و «پژوهشگر» و «فعال حقوق بشر» و «فعال حقوق زنان» و «بلاگر» و «مدیر سایت خبری داخلی» و «مدیر سایت خبری خارجکشوری» و «کاریکاتوریست» و «طنزنویس مردمی» و «اقتصاددان» و «کارشناس مسائل نفت» و «مدیر و مجری تلویزیون» چه و چهی دیگر را هم به استخدام خود درمیآورید! برای اینکه به افکارعمومی ایرانیان ثابت کنند که: «احمدینژاد فقط زشت نیست. فقط بیادب نیست. فقط دشمن آزادی مردم ایران نیست. بلکه از همه مهمتر؛ اقتصاد کشور را هم نابود کرده و دارد گداپروری میکند»!
آنها برایتان این کار را کردند. و هرچند موفق نشدند در خرداد 88 او را به زمین بزنند و ساقط کنند؛ اما موفق شدند در خرداد 92، «کلید را بدهند دست اهلش»! . . . خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا! «دکتر کیخسرو ملکشاه آریانژاد» (سلطنتطلب بهظاهر سرنگونیخواه داستان ما!)؛ در این بازی تنها نبود. صدها و بلکه هزاران مورد مانند او بودند. از «گروهها و احزاب و جریانهای سیاسی متنوع ضدنظام جمهوری اسلامی» (سلطنتطلب و مشروطهخواه و جمهوریخواه و سکولار و لائیک و ملیگرا و چپ و راست و تودهای) بگیرید، تا برسید به «طرفداران سینهچاک نظام اسلامی» و «رانتخوران حکومتی 26 سال نخست» که شامل «شبکهای از خویشاوندان اشراف مذهبی»ست.
صدها و هزاراننفری که به یمن «درآمدهای هنگفت و حیرتآورشان» (که از کانال «برقراری و تداوم نابرابری و فساد و ربا در جمهوری اسلامی تامین میشود)؛ توانستند «صدها و هزاران مرجع اجتماعی» (از خواننده گرفته تا نویسنده، از روزنامهنگار گرفته تا مجری تلویزیون، از تحلیلگر و پژوهشگر چپهتراش سکولار لائیک گرفته تا اصطلاحاً بچهحزبالهی) را به استخدام خود درآورند تا حیثیت و آبروی کسی را ببرند که: اگر از اشتباهات و خطاهای ریز و درشتش (که مانند هر انسان و سیاستمداری واجد آن بود) بگذریم [حتا اگر مانند من نتوانید از «اشتباه بزرگش در پاینفشردن بر انتخابات آزاد در خرداد 92» بگذرید]؛ در یک جمله «عاشقترین به کشور، و خیرخواهترین به مردم کشورش، در بین اسلامگرایان حاکم در 35 سال گذشته بود». . . . خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا! این تازه فقط یکی از حکایتهای مربوط به «یکی از هزاران مورد» از موارد «ورود پول تمیز به ایران» و کسب درآمد از «حاشیهی اقتصاد سرتاپافاسد دولتی» و «اقتصاد مبتنی بر ربا» بود.
حکایتِ «هزاران مورد» از «ورود پول کثیف به ایران» و «سیستم پولشوئی توسط قرضالحسنهها و موسسات مالی ـ اعتباری اسماً اسلامی»؛ حکایتِ بهمراتب دردناکتری ست. چون «پول تمیز»، دستکم «آلوده» نیست تا نیاز به «شستهشدن» داشته باشد. اما «پول کثیف» باید شسته شود. و آنگاه که «پول کثیف» در جایی شسته شود؛ «تمام آلودگی و کثافتش» را برجای مینهد و «تمیزشده» خارج میشود! اینهمه «فساد و تباهی و بیاخلاقی و بیدینی و بزهکاری» که میبینید؛ نتیجهی «برجایماندنِ آلودگیها»ی پولهای عظیمیست که «کثیف وارد شده، اما تمیز خارج شده است»! . . خوانندگان «خوب و شریف و خیرخواه و آزادیخواه و برابریطلب» متن بالا! آهای «احمدینژادیهای سکولار و عدالتطلب»! تعجب میکنم از سعی و تلاشهای بیهودهتان برای اثبات اینکه : [دید هیچ چیزی تغییر نکرد دموکراسیخواهان محترم!... بلکه حتا وضع بدتر هم شد؟!... فیسبووک که رفع فیلتر نشد هیچ، ویچث هم فیلتر شد؟!.. کجائید ملیگرایان محترم عاشق خلیج همیشگی فارس که ابوموسی را هم به حراج گذاشتند؟... دید فلان؟!... دیدید بهمدان؟!...»! خودتان را خسته نکنید! تقریباً همه؛ به «حقیقت» واقفند! اما اینروزها، «پافشاری بر حقیقت»، نهتنها «صرف» نمیکند؛ بلکه «ضررهای هنگفت» هم بهدنبال دارد! در وضع و حالی بهسر میبریم که: امروز «سلطنتطلب و مجاهد خلق و مجاهد انقلاب و چریکفدائی و تودهای و نهضتی و عزّتی و جبههی ملی و حزبالهی دههی شصت و هفتاد و...» در یک نقطه به هم رسیدهاند! تحت هیچ شرایطی نمیتوانید «اتحاد بر سر مبنای مشترک میان آنان» را خدشهدار کنید! خودتان را بیش از این خسته نکنید!
