بعد از رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری بالاخره آقای روحانی سکان ریاست دولت یازدهم را در دست گرفت. از همان ابتدای شروع دولت یازدهم نقد های بسیاری نسبت به ترکیب کابینه و هیئت دولت وجود داشت (و دارد) اما آنچه در این نوشتار به دنبال بررسی آن هستیم نوع چینش دستگاه سیاست خارجی، تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی ایران و عملکرد آن است.
پرونده هسته ای ایران از مهرماه سال 1382 تا مرداد سال 1384 یعنی به مدت 22 ماه توسط حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت پیگیری میشد و آقای روحانی تقریباً همان تیم را به عنوان تیم سیاست خارجی خود انتخاب نمود که در زمان وزارت آقای خرازی در دوران اصلاحات در شورای عالی امنیت ملی به وی مشاوره داده و کمک می نمودند. از جهت سابقه و تخصص به نظر آقای ظریف گزینه مناسبی برای وزارت خارجه هستند. در زمان رای اعتماد مجلس محترم به وزیر امور خارجه نیز به نظر عموم افراد با این انتخاب دکتر روحانی مشکل چندانی نداشتند.
به مرور و با نزدیک شدن به مراسم تحلیف دکتر روحانی برخی اخبار خاص از حرکات دیپلماتیک دولت نوپای ایران شنیده میشد دعوت از جک استراو توسط دفتر دکتر روحانی!
این زمزمه ها در حالی بود که ایران و انگلیس روابط دیپلماتیک خود را به پایین ترین سطح خود کاهش داده اند، از طرفی جک استراو هیچ مقام رسمی ای در دولت فعلی انگلستان ندارد و از طرف دیگر جک استراو همان شخصی است که در خاطرات خود گفته بود پاسخ یکی از تماس های آقای خرازی را در توالت داده است! (توهین از این واضحتر؟) واقعاً شنیده شدن چنین زمزمه هایی نگران کننده می نمود و در عین حال شنیده میشد این دعوت از طرف دکتر روحانی و نه به درخواست خود طرف انگلیسی بوده است.
کار وقتی جالب شد که دفتر جک استراو طی پیامی اعلام کرد که به طور رسمی از او برای شرکت در مراسم تحلیف ریاست جمهوری دعوت شده است. اما در همان زمان و با اختلاف اندکی دفتر آقای روحانی چنین دعوتی را تکذیب نمود که ما نیز بر حسب اعتماد به کلام رئیس جمهور کشور نقل دفتر ایشان را میپذیریم. (اینجا: http://khabaronline.ir/detail/305447/Politics/diplomacy)
البته واقعاً شواهدی وجود دارد که این پذیرش را خیلی سخت میکند به خصوص وقتی که دفتر جک استراو در پیام دوم اعلام میکند به دلیل برخی مشکلات خانوادگی امکان حضور در ایران برای وی میسر نیست و عذر خواهی مینماید. (اینجا: http://bit.ly/1fRLiVf)
دفتر آقای روحانی هیچگاه نگفت چنین دعوتی انجام نشده، بلکه گفت دعوتی از سوی دفتر ایشان صورت نگرفته است. حالا جای این سوال است که آیا چنین رفتاری از سمت دولت جدید شتاب زده نیست؟ آن هم به طریقی که منافع ایران مورد خطر قرار میگیرد؟ فرض کنیم جک استراو به ایران میآمد و حرفهایی هم هم میشد؟ وقتی آقای استراو هیچ مقام رسمی دولتی ندارد و رسما نماینده دولت انگستان نیست واقعاً چه تضمینی وجود دارد که نتایج گفتگوها عملی شود؟ آیا واقعا در شان رئیس جمهوری اسلامی ایران بود که از یک مقام غیر رسمی برای مراسم تحلیف دعوت شود؟ آن هم کشوری مانند انگلیس که روابط پر تنش و خصمانه با ایران دارد. آن هم شخصی که رفتار غیر دیپلماتیک وی سرشار از انواع توهینها و تحقیرها نسبت به ملت ایران و مقامات بوده است.
شروع دولت یازدهم تقریباً مقارن بود با یکی از مهمترین پدیده های دیپلماتیک بین المللی یعنی مجمع عمومی سازمان ملل متحد. این رویداد به طور ویژه (حتی خارج از چارچوب های عادی آن) برای ایران خصوصاً دولت جدید اهمیت داشت زیرا تریبونی بود برای تغییر دادن و یا تاثیر گذاشتن بر جو بین المللی علیه ایران.
اهمیت ویژه آن برای دولت از آن جهت بود که این رویداد تنها از بستر دیپلماتیک برای دولت تفسیر نمیشد و تقریباً اصلی ترین اهرم اجرایی نمودن وعده های صد روزه بود. امروز مشخص شده است که دولت محترم هیچ راه حل عملیای غیر از راه دیپلماتیک و کاهش تنش با غرب برای وضع بحرانی اقتصاد کشور تدارک ندیده است و حتی به صورت نرم کلیه بارهای اقتصادیای را ـ که بر شانه دولت وجود دارد ـ کاهش میدهد. در ابتدا حرف از تورمزا بودن مسکن مهر شد و به مرور این طرف متوقف گردید.
از طرف دیگر پیشروی طرح جامع بیمه متوقف شد و اصلاح ساختار بانکی کشور نیز به دنبال آن. از طرف دیگر بانک مرکزی توان خود را بر ثابت نگه داشتن نرخ ارز معطوف نمود (نه کاهش آن) و در مرحلهی بعد خبر از حذف شدن یارانهی 22 میلیون نفر در مرحلهی دوم تخصیص یارانهها (که متاسفانه مشخص نیست با چه پشتوانهای میخواهد اجرا شود. چون واقعاً هیچ بانک اطلاعاتی درست و صحیحی از وضع واقعی دهکهای برخوردار وجود ندارد و حذف 22 میلیون نفر به طور قطع به طور ناعادلانه خواهد بود. البته در نهایت با تصمیم مجلس باید انجام گیرد.)
همهی این شواهد این فکر را به ذهن متبادر میکند که دولت محترم هیچ مسیری غیر از مسیر دیپلماتیک و کاهش فشار تحریم برای اقتصاد بیمار کشور تدارک ندیده است (دست کم در حیطهی راه حلهای کوتاه مدت). اما آیا مسیر دیپلماتیک قادر است 100 روزه خروجی مناسبی ارائه بدهد؟
وقتی به رفتار تیم سیاست خارجی دولت یازدهم نگاه میکنیم، نوعی شتاب زدگی در عملکردشان دیده میشود. حتی اگر دعوت شتاب زده و غلط از جک استراو را حذف کنیم، فرستادن پالسهای شتاب زدهی هم زمان با شروع دولت و به خصوص در سفر به نیویورک به شدت واضح است.
از این سو اظهار نظرهای گاه و بیگاه آقای هاشمی ـ که دوست و دشمن خبردارند چه تاثیری بر دولت یازدهم دارند ـ نشان از تغییر رویهی سریع و بعضا با عجله به سمت رابطه با امریکا وجود دارد. البته اظهار نظرهای آقای هاشمی بیشتر معطوف آماده سازی افکار عمومی داخلی شده است. از اینکه قهر با امریکا ابدی نیست تا دیدار با خاویر سولانا که میگوید فضای 8 سال گذشته باید فراموش شود. یعنی رئیس جمهور رسمی کشور را در مقابل یک خارجی خفیف کنی و رسما سیاست خارجی کشور خودت را در مقابل او تقبیح کنی و خاطراتی که تقریباً احدی غیر از آقای هاشمی آن را تایید نمی کند: امام مخالف شعار مرگ بر امریکا بودند… حتی صحیفهی امام هم گواه بر غلط بودن چنین مدعایی است.
اکنون با گذشت تقریبی 60 روز از شروع دولت نه تنها نشانی از عملی شدن وعدههای 100 روزه دیده نمیشود، بلکه به راحتی میتوان دید تمام توان دولت بر روی مسائل خارجی قرار گرفته. البته من منکر اهمیت مسائل خارجی و مذاکره به منظور مرتفع شدن مشکلات نیستم اما به نظر میرسد دولت کمی از جنبههای دیگر مدیریت کشور بازمانده است.
رفتار غلط و شتاب زدهی دیگر دولت گام بر داشتن به سمت دیپلماسی مجازی و اینترنتی بود. مسئلهای که حتی به مرور باعث به وجود آمدن مشکلاتی برای دولت شد و وزیر مخابرات را مجبور کرد تا در این زمینه یک موضع خنده دار بگیرد (تشکیل کارگروه بررسی حسابهای کاربری هیئت دولت در فیسبوک). کار به جایی رسید که مدیر عامل توییتر که یک فرد عامی است به رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران متلک میگوید و شان رئیس جمهور کشور ما تا حد پاسخگویی به پرسش یک گیک خارجی پایین میآید. از آن طرفی نوع پاسخ ناشیانه و غیر رسمی گرداننده اکانت آقای روحانی ناراحت کنندهتر است. (اینجا: https://plus.google.com/u/0/102181544132855163516/posts/CFas5FiYgsP)
لازم است دوباره تاکید کنم که بنده منکر سطح تاثیر مسائل بین المللی به ویژه تحریمهای غیر قانونی و خارج از چارچوب شورای امنیت توسط امریکا علیه ایران نیستم. تقریباً مهمترین دلیل وضع کنونی کشور از جهت خارجی همین مسئله است. اما آیا تحریم دلیل مشکلات درازمدت کشور است و یا فقط نشان داد که شیوهی مدیریت مسائل داخلی تا حدی فاجعه بار است که حتی منابع موجود هم در زمان تحریم دچار کمبود میشوند؟
هنوز تیم آقای روحانی به نیویورک نرفته بود که آقای زیبا کلام در طی یک مصاحبه و کلی استدلال گفتند بهتر است رابطه با امریکا به رفراندوم گذاشته شود! واقعا چنین اظهار نظری آن هم از طرف استاد دانشگاهی که درس سیاست خوانده عجیب و خنده دار بود. کدام کشوری چنین مسائلی را به رفراندوم میگذارد؟ (از تحلیل این مسئله در اینجا عبور میکنم. چرایی غلط بودن آن را به طور خلاصه قبلا نوشته ام (اینجا: https://plus.google.com/u/0/102181544132855163516/posts/f2Uya8ErNK3)
در نهایت به نظر میرسد راه حل صد روزه ای که دولت یازدهم از آن حرف میزد چیزی به غیر تلطیف روابط مابین ایران و غرب نبوده و نیست و عملاً راه اقتصادی و منطقیای در ابعاد داخلی برای کنترل بحران ارزی کشور ندارد. همین مسئله باعث شده تا دولت یازدهم در مدیریت سیاست خارجی کشور به شدت شتاب زده عمل کند.
این شتاب زدگی در مهمترین رویداد دیپلماتیک دولت یعنی مجمع عمومی سازمان ملل متحد شدت یافت. بعد از نطق مناسب و زیبای دکتر روحانی در مجمع عمومی و دیدارهای فشرده بعد از آن با کشورهای مختلف قضیه داشت به خوبی پیش میرفت تا بالاخره آنچه که در مورد آن گمانه زنی میشد اتفاق افتاد. اما چرا میگوییم این رفتارهای دولت نابجا بود؟ قبلاً در خبرها شنیده میشد که دولت امریکا طوری برنامه ریزی کرده که دکتر روحانی و اوباما همدیگر را در راهرو سازمان ملل ببینند و مجبور شوند خوش و بش نمایند و همه به خوبی میدانستند که حتی اگر این خبر غلط باشد، احتمال تلاش دولت امریکا برای برقراری یک دیدار صرفاً تبلیغاتی و بیثمر چقدر زیاد است.
رهبر انقلاب بارها اعلام کرده بودند دولت امریکا مذاکره را برای حل مشکلات نمیخواد. امریکا مذاکره میخواهد صرفاً برای مذاکره! یعنی صرف نشستن دور یک میز برای آنها کافی است چون میدانند در نهایت هیچ توافقی بین دو کشور شکل نخواهد گرفت. اما چرا؟
جواب این پرسش در تحلیل وضع افکار عمومی و جایگاه بین المللی دو کشور نهفته است.
ابتدا وضعیت کشور امریکا را در نظر بگیرید. در بعد رسانهای مردم امریکا ایران را کشوری خطرناک، بیمنطق، عقب مانده و زبان نفهم میشناسند. افکار عمومی امریکا از جنگ خسته شده اند و از نظر عمومی مردم هزینههای جنگی جدید را قبول نمیکنند. از این جهت دولتی که در امریکا ادعا کند میتواند مشکلات اساسی این کشور را از طریق راه حلهای دیپلماتیک حل کند به شدت مورد حمایت و مقبولیت قرار میگیرد. آقای اوباما هم با استفاده از همین وضع عمومی امریکا تواسنت با شعار تغییر رئیس جمهور شود.
این مسیر دیپلماتیک به این معنی نیست که مردم امریکا، ایران را کشوری اهل منطق و گفتگو دانسته و یا اینکه از درگیری کشورشان با ایران میترسند. از این رو تبلیغات دولت اوباما به شدت بر روی تلاش بر روی مذاکره با ایران متمرکز شده بود. اما مذاکره برای چه؟ مذاکره برای همان چیزی که از مسیر جنگ قرار بود به آن برسند. یعنی سر جای خود نشاندن ایران.
متاسفانه بعضی افراد گمان میکنند دولت امریکا واقعاً نگران وضع هستهای ایران است و یا اینکه ممکن است به ادامهی غنی سازی در ایران رضایت دهد. نخیر. تمام این شعارهای مذاکره در امریکا به دنبال یک هدف است و آن هم اینکه اوباما بگوید دیو خطرناکی مثل ایران را با فشار تحریم و مذاکره سر جای خود نشانده است.
مذاکره در ادبیات امریکا و افکار عمومی آن یعنی دیکته نمودن منافع امریکا به دیگران. هر گاه هم دولت امریکا حس کرده ممکن است مردم نسبت به خطر ایران هستهای کمی شل شوند خطری مانند کره شمالی را پررنگتر نموده است. با در نظر گرفتن چنین وضعیتی شما بازخورد جلسه مشترک وزاری خارجه دو کشور ایران و امریکا را دنبال کنید. آنچه در رسانههای غربی تبلیغ شد این بود که بالاخره آقای اوباما توانست گوش ایران را بپیچاند و او را مجبور کند به میز مذاکره بیاید؟ اما چه مذاکرهای؟ هیچ! اصلا مذاکرهای بر سر حل مشکلات در کار نیست.
اصلا امریکا مشکلی ندارد جز شیوه حکومتی ایران. ایران و امریکا تضاد ساختاری دارند. امروز مشکل امریکا چرخش توازن قوا در سوریه به نقغ ایران است. عدم توفیق اسرائیل در جنگ های 22 روزه و 33 روزه به دلیل کمکهای کشوری مانند ایران است. وجود متحد قدرتمندی همچون حزب الله در نزدیکی مرز های اسرائیل است. و گر نه با کمی تحلیل عادلانه و خارج از احساسات میتوان فهمید مشکل اصلاً مسئلهی هستهای نیست. البته اگر کمی این نوشتار را دنبال کنید جلوتر به نقل قول های در این زمینه میپردازم.
از طرف دیگر این مذاکره و همچنین تماس تلفنی شتاب زده و از سر هیچان چه دستاوردی برای ایران داشت؟ اول از بعد داخلی انتظار این بود این تماس باعث شود یخ روابط ایران و امریکا تا حدی بشکند و دو کشور به سمت برقراری روابط حداقلی بروند. اما در کمال ناباوری به فاصلهی یک روز آقای اوباما پاسخ این تماس را با عبارت داد: «همه گزینهها، از جمله گزینهی نظامی، روی میز است». یعنی ما هنوز تغییر حاکمیت در ایران را از گزینه های خود حذف نکرده ایم. یعنی ما هنوز چماق خود را در دست داریم. آقای اوباما به صراحت اعلام کرد که تحریم ها ایران را به میز مذاکره کشانده و این یعنی اوباما در بازی رسانه ای خود ایران را آچمز کرد. از این طرف دولت ایران دست از پا دراز تر تنها مقاومت 33 سالهی ایران را با یک تماس تلفنی فرو ریخت.
سری به تحلیل روزنامه های منطقه به خصوص لبنان و امارت بزنیم متوجه میشویم که ایران نماد 33 ساله مقاومت در برابر غرب تبدیل شد به کشوری که بالاخره مجبور شد زیر فشارها سر خم کند. نکته اینجاست ایران هنوز سر خم نکرده ولی این تماس تلفنی غیر لازم چنین بازخوردی را داشت. حداقل انتظار این بود این تماس باعث شود طرف غربی تا حدی نرم شود اما پاسخ نهایی این امتیاز دادن ساده در دور جدید مذاکرات هسته ای نمایان شد.
در مذاکرات هسته ای توافق دو طرف بر محرمانه و مخفی ماندن مذاکرت بوده هست. اما نکته این است این مخفی بودن فقط و فقط یک دلیل دارد و آن فکار عمومی ایران است. تنها نامحرم این قضیه افکار عمومی ایران و مقاومت احتمالی آنها بر سر مفاد مذاکرات است. تا بحال چندین دفعه متن مذاکرات محرمانه سر از رزونامه ها و خبرگذاری های غربی درآورده مشخصاً درز اطلاعات از طرف غربی ها به شدت بالاست. اما وقتی در کنفرانس خبری جناب ظریف توسط چند خبرنگار به طور پیاپی در مورد پذیرش پرتکل الحاقی توسط ایران سوال مشود تقریباً میتوان فهمید یکی از بندهای این مذاکرات مخفی چه بوده است.
استدلال بسیاری از افراد مخالف تیم قبلی مذاکرت هسته ای ایران که آقای جلیلی به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی در راس آن حضور داشت این بود که نوع مذاکره و عملکرد این تیم باعث تحریم ها شده است. البته این کلام فرافکنی ای بیش نیست. درست است که در حین مذاکرات این تیم با طرف غربی تحریم های سنگینی بر ایران اعمال کردند اما دلیل آن نه مدل مذاکره و خوش و بش بلکه امتناع ایران از ادامهی توافق نامهی ننگین و خفت بار سعدآباد که توسط تیم قبلی مورد امضا قرار گرفته بود، بود.
برای اینکه کمی نسبت به این مسئله روشن تر شویم که دلیل تحریم ها نه تنها مذاکرات هسته ای نبوده بلکه نوع عملکرد قدرتمند ایران در منطقه و چرخش توزان قوا بوده است، شاید ارجاع به آخرین مصاحبه آقای لاریجانی در مورد مسئلهی هستهای بد نباشد:
“مذاکرات با اروپا چند مقطع داشته، یک مقطعی سه وزیر اروپایی، آلمان و انگلیس و فرانسه، به ایران آمدند و تفاهمنامهای در سعدآباد امضا شد. آنجا سه وزیر اروپایی گفتند، شما UCF اصفهان و غنیسازی نطنز را متوقف کنید، ما ظرف چند هفته مساله را حل میکنیم، بعد شما کارتان را ادامه دهید. اما فکر میکنم درست حرف زده نشده چون بعدها به من گفتند که مقصد ما تعطیلی همیشگی بود و این یک بیاعتمادی در ایران به وجود آورد. مخصوصاً یک حوادثی هم در این بین رخ داد. مثلاً آقای بلر در همین فاصله زمانی از سربازان خودش در بصره سان دید و آنجا گفت، ما میوه اشغال عراق را در تهران چیدیم. فکر میکنم یک اشتباه محاسباتی رخ داد، تصور ایران این بود که ما میخواهیم اعتمادسازی کنیم ولی آنها موضوع را طور دیگر فهمیدند. بعد از مذاکرات بروکسل و پاریس از ایران خواستند همه فعالیتهای اتمی را تعطیل کند تا ظرف چند ماه به یک اوبجکتیو گارانتی (Objective guarantee) برسیم. در مرحله بعد ظرف این چند ماه هیچ پیشنهادی به عنوان اوبجکتیو گارانتی به ما ندادند. این در حالی بود که همه تأسیسات اتمی ما تعطیل شده بود…. مثلاً ما با آقای سولانا داشتیم مذاکره میکردیم که حادثه حمله اسرائیل به لبنان رخ داد. آنجا کسینجر مقالهای نوشت که در همین شلوغی یک قطعنامه علیه ایران بدهیم. آنها مذاکرات را قطع کردند و ظرف 48 ساعت قطعنامه صادر کردند. آقای سولانا به من زنگ زد و گفت: «متأسفم که خرابکاران کار خودشان را کردند.» بنابراین مسأله هستهای نبود، عامل بیرونی بود. من آنچه که میتوانم بعد از سالها مذاکره به شما بگویم، مسأله آنها ذاتاً به مسأله هستهای برنمیگردد. بارها به من گفتند که ما میدانیم شما بمب اتمی ندارید، ولی شما یک کشور تأثیرگذار در منطقه هستید و موازنه را در منطقه دارید به هم میزنید.” (14 اردیبهشت 88 – متن کامل در اینجا: https://plus.google.com/u/0/102181544132855163516/posts/gDfkQqP3nhg)
این مصاحبه و نقل قولی که از زبان خاویر سولانا آمد، به خوبی نشان میدهد که دلیل تحریمها به هیچ وجه به رفتار تیم مذاکره کنندهی هستهای به مدیریت آقای جلیلی باز نمیگردد و تنها دلیل تبلیغ سنگین حول چنین تحلیلهایی عقدههای فروخورده اپوزوسیون از رهبری و افراد نزدیک به ایشان همچون دکتر سعید جلیلی است. این عقده ها در زمان انتخابات با شعارهای دیکتاتور منشانه و فحاشی به صورت “بدون هیچ دلیلی خاک تو سر جلیلی” متبلور شده بود. افراد ژست روشن فکری گرفتهای که ادبشان به اندازه یک لات خیابانی است. البته در مورد اتهامات دیگری که به تیم دکتر جلیلی زده میشود شاید این مصاحبه خانم اشتون بد نباشد: من 27 ساعت با دکتر جلیلی گفتگوی دوجانبه داشتهام پس او را اندکی میشناسم. او سخنرانی نمیکند. (اینجا: https://plus.google.com/u/0/101320601648761736325/posts/f1ASLFkHAxG)
باری، پرداختن به این مسئله ما را از اصل مطلب دور میکند. مسئله ای که امروز برای من نویسنده و خیلی از افراد نگران کننده است بازگشت به 10 سال گذشته و امتیاز دهی پی در پی (نظیر آنچه تا اینجا گفته آمد) و رسیدن به دوران اصلاحات است. دورانی که ذره ذره منافع کشور به غربیها واگذار شد و آنها قدم به قدم تا دروازهی سعد آباد جلو آمدند و همهی منافع ما را به تاراج بردند، ما را محور شرارت خواندند، تحقیرمان کردند و تحریمها را افزایش دادند. پیش رفتن به سمت پذیرش/تصویب پروتکل الحاقی با نادیده گرفتن همهی تلاشها و توافقات تیم قبلی چنین نگرانی ای را تشدید مینماید. (متن پرتکل الحاقی http://www.asnoor.ir/Public/Documents/ViewDocuments.aspx?Code=100053)
آقای روحانی و تیم سیاست خارجهی ایشان هیچ گاه نباید فراموش کنند باراک اوباما تنها رئیس جمهور امریکا بود که علناً ایران را تهدید به حملهی اتمی کرد. (اینجا: http://www.asriran.com/fa/news/106985)
امیدوارم این روند به نظر شتاب زده و بعضاً مضر به روندی همگام با شعار دولت محترم، یعنی تدبیر و اعتدال، تبدیل شود و منافع ملی کشور مورد خطر قرار نگیرد. دولت یازدهم سکان مدیریت کشور را در وضع سختی در دست گرفته است و هدف این نوشتار تخطئه و نقد غیر منصفانهی دولت در این زمان نبود؛ بلکه هدف بیان دغدغههای یک نفر یا حداقل بخشی از جامعهی ایران است که در عین اینکه به طور معقول خواهان رفع تحریمها و بهبود وضع ایران هستند، به هر قیمتی راضی به چنین چیزی نمیشوند.