مهدیستیزی بیداد میکند. این یک واقعیت عینی است. فرقی میان اصلاحطلب و رقبای او نیست. بنگرید! شنیدن سخنان باورمند به امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف بر قلبهای چهرههای سیاسی سنگینی میکند. بدا به حالمان که این افراد لباس دین به تن دارند و نانخور امام زمان بوده و هستند! و بدا به حالشان در هنگامه ظهور که مدیریت جهان را در دستان منجی عالم با همه ناباوری و دشواری خواهند دید.
این جملات تحلیلی برگرفته از پژوهشی است که در "مؤسسه امریکایی تحقیقات رسانهای خاورمیانه" پیرامون "باورهای منجیگرایانه رئیسجمهور" ارایه شده است.
"از زمان تاسیس جمهوری اسلامی تا روی کار آمدن احمدینژاد، مهدویت صرفا یک دکترین مذهبی و بدون نمود سیاسی بوده است. تنها ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، این دکترین مذهبی را به یک فلسفه سیاسی تبدیل کرده و جایگاه کانونی را در سیاست به آن داده است."
"با فوت آیت الله خمینی، اعتقاد به مهدویت با افول رو به رو شد. دولتهای اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، جدایی میان سیاست و مهدویت را همچنان حفظ کردند، تا این که با پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری این باور مذهبی، به یک دکترین سیاسی تبدیل گردید."
"دکترین مهدویت نمود آشکاری در سیاست خارجی ایران، و به خصوص در نگرش آن در قبال قدرتهای غربی و برنامه هستهای در دوران احمدینژاد دارد."
مطلب ذیل نیز در تحلیلی از "امیر طاهری" ایرانی پناهنده است که در "شرق الاوسط" منتشر گردیده است:
"احمدینژاد بار دیگر مفهوم امام غائب را در مرکز اصول مورد نظر نظام [امام] خمینی قرار داد. مفهومی که همه رهبران جمهوری اسلامی درک کردند باقیماندن بر آن، مشکلاتی را در نظریههای سیاسی به وجود میآورد که نهایتی ندارند. به همین جهت و به رغم این که هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، هر دو روحانی بودند، در زمان ریاستجمهوری آنها، به مفهوم امام غائب توجه شایان ذکری نمیشد."
نتیجه:
الف. دکترین سیاسی مهدویت یا همان ترویج مفهوم امام غائب عجلالله تعالی فرجه الشریف در گفتمان سیاسی، در دوران 16 ساله از گفتمان حاکمیت حذف شده بود، یا به عبارت روشنتر دیدگاه اومانیستی حاکم بر نظام اسلامی در 2 دوران 8 ساله مفهوم امام غائب را به فراموشی سپرده، و غربزدگی و سکولاریسم را جایگزین آن نموده بود.
ب. مهدویت، انتظارگرایی، یا منجیگرایی آن چنانکه "تشیع بر آن استوار" است، با حاکمیت احمدینژاد در گفتمان نظام اسلامی جای گرفته است.
ج. به همین دلیل مهدیستیزان با دشنه قلم، و تیر زبان از هر جناح و در هر لباس به منظور "بازگردان قدرت چپاولگری" و "ارتجاع سکولاریسم" در حاکمیت نظام اسلامی، با احمدینژاد "معارضهای جدی" دارند.
مرور شبه کودتای 27 خرداد تا 3 تیرماه 84 که در آن سلطنتپرست، منافق، ملحد، اصلاحطلب و راست ناراست با تهاجم به احمدینژاد به منظور رایآوری هاشمی رفسنجانی به صف واحد رسیدند، ستیزهگری با مهدویت عجلالله تعالی فرجه الشریف را برای آگاهان یک عینیت تمام عیار نمایاند.
آن روزهای آتشباران، مافیاگران با حمایتهای خارجی آشکارا، در قلع و قمع اراده مهدیگرایانه ملت کوشیدند، اما خدای سبحان نخواست، و همه حیلهها و هزینه حیلهگریها را با "زمینزدن" رقیب، نقش بر آب کرد. الحمدلله علی ما انعم!
هجمه مغولانه آن روز که هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی با اطلاعیههای غیرقانونی، به وحشتآفرینی و تهدیدسازی، سردمداری آن را بر عهده گرفتند، علاوه بر هدفمندی در "نگهداشت دائمی قدرت و ثروت ملی"، باطنی داشت که به تدریج افشا شد. این باطن، همانا "مهدیستیزی" بود که به گواهی ملت "منجیباور" و بیگانگان پژوهشگر در طول 16 سال حاکمیت هاشمی و خاتمی "گمشده عمدی" در حاکمیت نظام اسلامی بود.
از روزهای آغازین استقرار احمدینژاد در منصب ریاستجمهوری گونههای مختلف مکر و فریبکاری، تهدیدسازی و بحرانآفرینی، هجمه و یورش قلمی و بیانی از سوی احزاب، گروهها، نخبهها!! نظامیان مستعفی و دارندگان لباس روحانی از طیف همیشه قدرتمداران باز هم تشنه قدرت و در یک کلمه "پیروان حقیقی ماکیاول"، باور مهدیگرایانه رئیسجمهور که باور عمیق همه شیعیان است، مورد یورش قرار گرفته است. یکی بیباک تیرباران میکند و شجاعت خود را به مثابه فردی از لشکریان "دجال" و "سفیانی" به نمایش میگذارد، و دیگری با دغلکاری، مسیری نفاقآمیز پیش میگیرد.
در این میدان، راست ناراست و چپ منحرف به همدلی و همگرایی، اشتراک نظر و هدف، و وحدت عمل رسیدهاند! "ناطقنوری" در دو سخنرانی تکراری شبهای "قدر" تهران و قم، تمامی عصبانیت و تعصب، دینداری، آگاهی و دردمندی خود را نسبت به باورداران انتظار و ظهور منجی نشان داد، و "حسن روحانی" به بهانه فوت آقای توسلی و یا به سخن روشنتر در سرکوب آزادی بیان و حریمسازی ضداسلامی از سیدحسن خمینی، همه اعتقاد به وجود و ظهور حضرت صاحبالامر عجلالله تعالی فرجهالشریف را به تهاجم گرفت، و بارهای پیش و بعد از آن نیز همه انتظارگرایی را خرافهگرایی نامید و مستوجب تحقیر و تمسخر و غیره.
بدیهی است "حسن روحانی" با داشتن یاورانی چون "حسین موسویان" انتظار فرج را در راهکارهای خارجی بداند و هرآنچه غیر از آن است را به مصاف بگیرد. و بدیهیتر آن که "ناطق نوری" سردمدار جریان راست که در عرصه سیاسیکاری، حتی از رستاخیز سوم تیر 84 عبرت نگرفت و در دیدار با حزب مشارکت یا همآوایی با سازمان نامشروع مجاهدین، به کارزار سیاسی ادامه داد، مهدیگرایی را برنتابد!
از آن روشنتر مخالفتهای دوپهلو و طعنههای هاشمی رفسنجانی با ترویج مفهوم امام غائب است. اما از او که در سخنان سال گذشته، اولین خلیفه پیامبر را در قراردادی تساهلآمیز معامله کرد، و در همایش وحدت امسال "غلو درباره شخصیتهای شیعه و سنی" را مورد اعتراض قرار داد ( و باید دانست که شخصیت سنی مورد مبالغه وجود ندارد، پس میماند امیرمؤمنان علیهالسلام برای شیعیان، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل) و اگر امیرمؤمنان علیه السلام و خلافت و وصایت و امامت او مورد سؤال باشد و به قربانگاه وحدت برود؟! امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف و عدالتگستری و سیطره حکومت او بر جهان و نابودشدن همه قدرتمداران و چپاولگران و ... چه جایگاهی دارد؟ انتظاری نیست. و اینک در یورش جدید به باورهای انتظارگرایانه احمدینژاد، بار دیگر "مهدیستیزی" تمام و کمال و آشکارتر از پیش به میدان آمده است. به مهدی کروبی که هنر روحانیش را در گرفتن 300 میلیون تومان از جزایری میداند و اعلان میکند اگر از این پولها باشد باز هم میگیرد و برای بالاکشیدن خلاف قانونی خود در ریاستجمهوری همه نظام اسلامی را به جنگ قدرتطلبانه میخواند و مصباحی مقدم که دکترای اقتصادش در 4 سال نمایندگی مجلس نمادی و نمودی از اقتصاد اسلامی نداشت، ولی معارضه با عدالتمحوری رئیسجمهور به گونه تئوری و عملی مورد حمله او قرار داشت، در کنار هم و با استدلال بیمبنای واحد به جنگ با باورهای رئیسجمهور آمدهاند. جرم احمدینژاد چیست؟ هیچ! مگر اظهار اعتقادات قلبی به وجود امام زمان و نظارت و مدیریت او بر جهان! آیا این امر از نگاه مادیگرایانه آقایان مسأله کوچکی است؟ آیا این باور افتخارآمیز و این جرأت بروز از منظر این سیاسیکاران راست و چپ قابل تحمل است؟ مگر اعتقاد به وجود امام زمان مانند دینستیزی خاتمی است یا توسعهمحوری هاشمی که از سوی کروبی حراست شود و مصباحی مقدم آن را حمایت کند یا با سکوت 16 ساله با آن تعامل نماید! نه! واقعا مهدیگرایی برای ناباوران به آن در عرصه مدیریت امام بر جهان غیرقابل تحمل است.
آیا در سخنان رئیسجمهوری کمترین نشانی در انتساب برنامهها و تصمیمات اقتصادی دولت به امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف وجود داشت؟ آیا رئیسجمهور مدیریت خود را در عرصه سیاسی یا اقتصادی نحوهای از مدیریت منجی عالم قلمداد کرد؟ آیا در سخنان او القاء یا تلقین این موضوع قابل لحاظ بود؟ آیا اعتقاد به امداد امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف در پیشرفتها و پیروزیها یک جرم است؟ آیا اگر پیروزی شگفتآور رئیسجمهور در دانشگاه کلمبیا، از سوی وی به امدادها و عنایات و مدیریت امام عصر عجلالله تعالی فرجهالشریف و نه تفکر و خرد و دانش خود او منتسب شود، جرم است؟ آیا بنا بر عادت و روش هاشمی و خاتمی، باید با حذف امام عصر رئیسجمهور خود را اسطوره کند، تا مورد قبول مادیگرایان ظاهرا دیندار واقع شود؟
آیا مهاجمان یا منتقدان و معترضان بر این اعتقادند که هرگونه اظهار باورمند نسبت به وجود منجی عالم و بهرهمندی از مدیریت امام بر جهان، مشکلساز است؟ آیا این اعتقاد بدون چون و چرا سکولاریزمی نیست که در وحشت از ظهور به نفی بهرهمندی جهان از وجود امام در دوران غیبت میپردازد؟
در این نگرش، آیا ضعف یا کاستی یا ناهماهنگی اقتصادی، وجود مافیا، و دهها حلقه مانع و کارشکنی آشکار و با نام و نشان در روند پیشرفت دولت، سبب میگردد تا "نام"، "یاد" و "باور" به امام عصر عجلالله تعالی فرجهالشریف در استمرار 16 ساله ناپدید گردد؟ آیا مصباحی مقدم – نعوذ بالله - بر آن است در زمان ظهور، ابتدا برنامه اقتصادی امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف را بخواهد و بررسی کند، سپس اجازه باور و پیوستن مردم به آن حضرت را بدهد؟
آیا این خیل مهاجم، منتقد و معترض و دردمند در 16 سال ویرانگر توسعه و اصلاحات که دین و قرآن و مذهب به لحاظ مبنایی سوخت، و ارزشها و اصول لگدمال شد، کدام ذره احساس مسؤولیت را بروز دادند؟
مطلب روشن است. مهدیستیزی بیداد میکند. این یک واقعیت عینی است. فرقی میان اصلاحطلب و رقبای او نیست. بنگرید! شنیدن سخنان باورمند به امام عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف بر قلبهای چهرههای سیاسی سنگینی میکند. بدا به حالمان که این افراد لباس دین به تن دارند و نانخور امام زمان بوده و هستند! و بدا به حالشان در هنگامه ظهور که مدیریت جهان را در دستان منجی عالم با همه ناباوری و دشواری خواهند دید.
برچسب ها : اخبار لامرد ,