قسمت اول یادداشت

عبدالله شهبازی, [29.08.16 18:05]
گفتگو در یکی از گروه‌های تلگرام
درباره ماجرای محمودرضا خاوری
با آقایان رضا نساجی و احمد طالبی

دوشنبه، 8 شهریور 1395/ 29 اوت 2016

Reza Nassaji, [29.08.16 01:35]
[In reply to Abdollah Shahbazi]
از جناب شهبازی اجازه می‌خوام تا عطف به مطلب اخیرشون درباره ارتباط محمود خاوری با خانواده میزراحی یک انتقادی رو مطرح کنم:

این ایده که یکی از دو عامل (عامل دولتی در کنار عامل شرکتی) بزرگترین فساد مالی پس از انقلاب، فردی نفوذی از بیرون نظام با خط و ربط مذهبی-نژادی مشخص (زرسالاران یهود) بوده است، می‌تواند با شواهد متقن تأیید یا تکذیب شود، اما مسئله اینست که طرح این ایده چه دلالت‌ها و نتایج خواسته و ناخواسته‌ای روی نگرش ما به مسئله فساد سیستماتیک دارد؟

«نظریه‌های توطئه» با طرح خط کلی «نفوذ» این نتیجه غیرمستقیم (اگر نگوییم مستقیم) را در پی دارند که اشکالات موجود را تا حد نفوذ عوامل بیرونی تقلیل می‌دهند. به عبارتی، کژکارکردهایی که ناشی از اشکالات ساختاری‌اند، به خارج از ساختار حواله داده می‌شوند. بدین ترتیب عوامل بیرونی مقصرند و حداکثر تقصیر ساختار، ضعف در شناسایی و مقابله با عوامل بیرونی است (ضعف سیستم ایمنی).
در یک کلام در این نظریه‌ها این فرض پررنگ می‌شود که ساختار کارآمد و نظم حاکم است، اما عوامل خارجی و موقتی، نظم داخلی را بر هم زده‌اند که با برخورد با آنها همه چیز درست می‌شود (این انتقاد به طور کلی به نطریه‌های توافق و کارکردی وارد می‌شود که کشمکش‌های ذاتی و گسل‌های درونی را نادیده می‌گیرند، نظریه های توطئه هم خواسته یا ناخواسته به نظریه‌های توافق و نظم می‌انجامند)

به‌عنوان مثال؛ در فساد بزرگ اخیر، نمی‌توان این ایده را پذیرفت که خاوری به عنوان عامل نفوذی که تظاهر به تدین و انقلابی‌گری کرده مقصر است، یا حداکثر تقصیر نظام اینست که فریب تظاهرات دینی و انقلابی وی را خورده.
به زعم من، گناه سیستم حتی فراتر از اینست که می‌توان با تظاهر به دینداری و انقلابی‌گری، در آن سوءاستفاده کلان کرد. مشکل ما اینست که دینداران و انقلابیون به خود «حق سوءاستفاده» می‌دهند و آن را «توجیه» می‌کنند. به اظهارات اخیر سردار قاسمی در توجیه هزینه‌های گزاف تولید کلیپ «ایستاده‌ایم 2» توجه کنید، او می‌گوید از هزینه میلیاردی تعجب کرده اما بعد به خود گفته که اگر قرارست این پول را صفدر حسینی‌ها بخورند پس همان بهتر که خرج [اسراف] بچه حزب‌اللهی‌ها بشود.
در مملکتی که حزب‌اللهی‌ها رانت‌خواری را این‌طور توجیه کنند و هر گونه رانت در نظام مقدس را «حق بچه‌های انقلاب» بدانند، و مخالفانشان هم متقابلاً هرگونه فساد را تحت عناوینی چون درآوردن حق خود از دهان سپاهی‌ها و آخوندها و... توجیه کنند، فساد امر رایجی خواهد بود. اینکه از چه راهی انجام شود و عوامل داخلی و خارجی آن که باشند، اهمیت فرعی دارد.

مثال مشخص: آقای شهبازی قطعاً به خاطر دارند که چگونه عده‌ای با تقلید و جعل سخیف‌ از ادبیات ایشان، احمدی‌نژاد را یهودی‌زاده خواندند و او را عامل بیگانه جلوه دادند، در حالی که احمدی‌نژاد مسلمان‌زاده و فرزند همین نظام بود، ولی، این «حق» را برای اطرافیان خود قائل بود که ویژه‌خواری کنند، با این «توجیه» که برای مردم و انقلاب کار می‌کنند. این توجیه در ادبیات مختلف بازتولید و به کار گرفته می‌شود، با این تصور که اینها مصداق فساد نیست.
اما فساد از درون نظام می‌آید، و یک غده‌ی سرطانی است که به تمام پیکره نظام سرایت یافته، نه یک بیماری عفونی ساده از یک عامل ویروسی که از خارج وارد بدن شده باشد. از قضا سیستم ایمنی بدنه این نظام (چه در ساختار امنیتی و چه در ساختار قضایی) ضعیف هم نیست (لااقل در مقابل ما دست به قلم‌ها که خیلی تیز است)، منتها نسبت به انحراف خودی‌ها ساکت است.

Abdollah Shahbazi, [29.08.16 14:22]
عجالتاً امروز که بیدار شدم دیدم حسابی «خاوری‌شناس» شده‌ام. کلی پیام خصوصی داشتم. ?? از جمله یکی از دوستان قدیمی، درباره علی خاوری، که مشهدی است و بهمراه پرویز حکمت‌جو زندانی سیاسی سرشناس زمان شاه بود (حکمت‌جو کشته شد در زندان) و بعد از  انقلاب از رهبران حزب توده شد و الان خارج است و دبیر اول بقایای حزب توده،‌ این پیام را برایم فرستاده:

«یک خاوری دیگه هم داریم که خیلی مشکوک میزنه، خدا وکیلی یک تحقیقی راجع به اون بکن، همیشه از ابراز بیوگرافی‌اش در میره و [زمانی که انقلاب شد و از زندان آزاد شد] هیچ یک از قدیمی‌های مشهد نه دیدنش آمدند نه او را می‌شناختند. یه موقع هم مریضی را کرد بهانه و به دنبال رسوایی نگو  و نپرس شوتش کردند اروپای شرقی تا چُرت بزنه.»

حالا این آقا فکر می‌کنند هر کس خاوری است «خاوری» است. نمی‌دانم. ما هم در محل‌مان یک خانواده خاوری داریم که جد اندر جد کوهمره‌ای بودند. ??

عبدالله شهبازی, [29.08.16 18:05]
خانواده‌های میزراحی در ایران نام فامیل «خاوری» را، که نام مرسومی است، به کار برده‌اند. فرض من این است که محمودرضا خاوری و سام میزراحی، «غول» انبوه‌سازی تورنتو، غریبه نبوده‌اند و خاوری پول دزدی را برای یک یهودی اسرائیلی- کانادایی ناآشنا نمی‌فرستاده بلکه برای قوم و خویش خودش می‌فرستاده و اعتماد داشتند بهم. خشایار، پسر بزرگ خاوری، هم شریک بوده با سام میزراحی. اسم خشایار هم در «کتاب استر» نام شوهر استر یعنی خشایار شاه هخامنشی است که البته از نظر تاریخی نادرست است ولی اهمیت و تقدس «کتاب استر» را در میان مارانوها و شابتایی‌ها کاهش نمی‌دهد.

نام فامیلی اصلاً ملاک نیست. حتی یهودی جدیدالاسلام بودن هم ملاک نیست. در مقدمه «زرسالاران» از یهودیانی نام بردم که مسلمان شدند و در رکاب حضرت رسول (ص) به شهادت رسیدند. مثل مخیریق و اسود راعی. این عوامل باید جمع شود با هزار و یک عامل دیگر، بویژه عملکرد امروز، تا بتوان فرضیه «یهودی مخفی» بودن را مطرح کرد.
همان موقع که «زرسالاران» را می‌نوشتم، و بحث مارانوها (یهودیان مخفی شبه جزیره ایبری) و شابتایی‌ها را مطرح می‌کردم نگران بودم و در مقدمه «زرسالاران» توضیح خیلی مفصلی دادم راجع به «فرد» و «جمع»:

از مقدمه «زرسالاران»:

«در دانش‌های اجتماعی، رابطه میان هویت جمعی و هویت فردی انسان مسئله بسیار بغرنجی است و مرز قاطعی را برای تفکیک دامنه تأثیر و تأثر این دو نمی‌توان یافت. شناخت این رابطه سطحی‌نگری و تعمیم‌های مطلق‌گرایانه را برنمی‌تابد. کسانی که در تحلیل اجتماعی و تاریخی به هویت‌های جمعی دل می‌بندند و می‌کوشند پدیده‌های انسانی را در قالب مفاهیم کلی، چون تعلق‌های طبقاتی و حتی فرهنگی- تمدنی، خلاصه کنند لاجرم با انبوهی از استثنائات مواجه می‌شوند که ناقض احکام عام و از پیشی  است. بدینسان، در تحلیل نهایی تنها می‌توان از گرایش‌های عام سخن گفت نه از احکام مطلق و تغییرناپذیر.»

از مقدمه «زرسالاران»:

«اینجانب به هویت مستقل فردی انسان بمثابه موجودی آزاد و دارای قدرت و جسارت کاوش و سنجش و گزینش، صرفنظر از تعلق‌های جمعی او، باور دارم و هیچگاه منظورم از کاربرد مفاهیم کلی و عام چون غربی، شرقی، مسلمان، مسیحی، جدیدالاسلام، زرسالاری، الیگارشی، یهودی، پارسی، و غیره و غیره نفی این آزادی و استقلال نیست. در این پژوهش نمونه‌های متعدد خواهیم یافت که فرد راه مستقلی را در پیش گرفته که معارض با سنن و منافع جمع عامی است که به آن تعلق دارد. یک نمونه کهن در یهودیت، عنان بن داوود، بنیان‌گذار فرقه قرائی (سده دوم هجری/ هشتم میلادی)، است که خود به خاندان رَش گلوتا، یعنی شاهزادگان داوودی یهود، تعلق داشت و برادرزاده سلیمان بن حسدای، شاه داوودی یهودیان زمان خود، بود. او راه ستیز سخت با الیگارشی خاخامی را در پیش گرفت. با نمونه‌های جدید این پدیده نیز آشنا خواهیم شد. بعنوان مثال، در جلد دوم درباره اسپینوزای یهودی‏، اندیشمند نامدار سده هفدهم میلادی، و تعارض او با الیگارشی یهودی آمستردام سخن گفته‌ام و در جلد سوم درباره ستیز مجتمع مالی فرانسوی کردی موبیلیه با روچیلدها سخن خواهم گفت. در رأس کردی موبیلیه امیل پرر قرار داشت. پرر یهودی است و به یک خاندان نامدار یهودی تعلق دارد. نمونه دیگر، والتر راتنو، وزیر خارجه آلمان (1922) است. راتنو سیاستی معارض با مشی الیگارشی زرسالار غرب در پیش گرفت و به این دلیل به قتل رسید. راتنو نیز یهودی بود و به یک خاندان ثروتمند یهودی تعلق داشت. پدرش بنیان‌گذار کمپانی معروف آ. اِ. گ.  است و وی پس از مرگ پدر ریاست این مجتمع مهم صنعتی آلمان را به دست داشت.»

Ahmad Talebi, [29.08.16 14:48]
[In reply to Abdollah Shahbazi]
آخه یه بحثی هم وجود داره ، همونطوری که به صرف فامیل یهودی یا به صرف یهودی جدید الاسلام نمیشه گفت طرف یهودیه و ظن بهش داشت ، همونطوری هم نمیشه گفت ان شاء الله گربه اس و طرف وابستگی نداره
دوم اینکه مثلا ما می تونیم بگیم حالا طرف یهودی جدید الاسلام بوده و شواهد دیکه ای نداریم که خودش وابستگی داره یا نداره ، خب خالا مغازه مون رو بهش اجاره بدیم
ولی نمی تونیم بیاییم با همین استدلال که شواهد دیکه ای در وابستگی ش نداریم ، بیاییم مشاغل حساس رو بدیم دستش

Abdollah Shahbazi, [29.08.16 14:58]
کاملاً درست می‌فرمائید. این بحث را من داشته‌ام قبلاً با بعضی‌ها که خب، حرف شما درست؛ ولی این‌ها چرا این همه به سرعت پست‌های حساس یا وام‌های آنچنانی می‌گیرند و سریع میلیاردر می‌شوند و به شدت پشت هم هستند. اینجا فعالیت شبکه‌ای مطرح است.

Abdollah Shahbazi, [29.08.16 15:28]
مطالبی که آقا نساجی مطرح فرمودند، بحث آشنایی است برای من از بدو کارم در زمینه شبکه‌های اطلاعاتی که بعد به فرقه‌های مخفی کشیده شد.

عبدالله شهبازی, [29.08.16 18:05]
اصولاً تفکیک عوامل مؤثر در تحولات اجتماعی به «اصلی» و «فرعی» یا «درونی» (داخلی) و «برونی» (خارجی) تفکیک غلطی است. یعنی، تحقیق باید از جزء به کل برسد نه این که ما یک متدولوژی را انطباق بدهیم بر واقعیات تاریخی یا اجتماعی و سعی کنیم تحولات و حوادث را با آن روش‌شناسی قالب بزنیم. تفکیک به عوامل اصلی و فرعی و داخلی و خارجی اینطور است. همین روش، محققین مارکسیست در شوروی را سال‌ها به بیراهه برد و منجر به «تکفیر» برخی باستان‌شناسان بزرگ دوران تزاری شد. این بخشی است از مقاله در دست انتشارم درباره «تکفیر» باستان‌شناسان برجسته دوره تزاری روسیه از سوی باستان‌شناسان مارکسیست در دوره استالین:

«باستان‌شناسان شوروی، که می‌خواستند بر اساس آموزه‌های ماتریالیسم تاریخی داده‌های خود را تبیین کنند، و نامدارترین‌شان بوریس گرکوف،  رئیس دپارتمان باستان‌شناسی سکایی- سَرمَتی آکادمی علوم اتحاد شوروی، بود، تحقیقات روستووتزف را «دیدگاه‌های بورژوا- آکادمیک» خوانده و مردود اعلام کردند. اینان تحقیقات روستووتزف را، که بر مهاجرت مدام و گسترده به استپ‌های روسیه مبتنی بود، «غیرعلمی» خواندند زیرا به «درون‌زا» بودن سیر «تکامل تاریخی» اعتنا نکرده و «عامل خارجی» (مهاجرت) را در پایه تبیین تمدن‌های کیمری- سکایی- سَرمَتی قرار داده بود. باستان‌شناسان شوروی ‌کوشیدند سیر تحول مناطق شمال دریای سیاه را بر اساس «سیر تکامل قوم اسلاو»، نه «مهاجرت» اقوام دیگر، توضیح دهند. طبق این دیدگاه، یکی از تفاوت‌های اصلی دو تمدن سکایی و سَرمَتی «مادرسالاری» در میان سکاها و «پدرسالاری» در میان سَرمَتی‌ها بود.  معهذا، در اواخر دهه 1940 این باستان‌شناسان نیز به نتایجی رسیدند شبیه به آن چه روستووتزف بدان دست یافته بود. در سال 1947 گرکوف نظر مهاجرت مدام سَرمَتیان از استپ‌های منطقه دریای خزر به غرب را پذیرفت و در سال 1950 اعلام کرد که قبیله رُکسالان «نقشی مهم در تکوین قومی اسلاوهای شرقی داشته است.»

وارد بحث‌های مفصل نمی‌شوم در این زمینه. تأکید می‌کنم بر مسائل تاریخ 37 ساله بعد از انقلاب.
بله. آقای نساجی کاملاً درست می‌فرمایند. تحقیق درباره 1- شبکه‌های اطلاعاتی، 2- فرقه‌های مخفی شابتایی و شِبه شابتایی در ایران مثل راه رفتن روی پل صراط است و می‌تواند پیامدهای خطرناک داشته باشد. یک پیامد، همان است که آقای نساجی اشاره کردند یعنی ما را کور کند از تحلیل تحولات و شناخت پدیده‌های اجتماعی و سوق دهد به سمت توجیه آن‌ها و انداختن تقصیر به گردن «نفوذ». این راهی است که من از اول با آن برخورد کرده‌ام مکرر. ناکارآمدی یا فقر فرهنگی و بویژه فقر در تاریخ‌نگاری معاصر و تحلیل سیاسی البته ریشه تاریخی دارد و برمی‌گردد به تحولاتی که از سده هیجدهم بخصوص رخ داده، و «نفوذ» نمی‌تواند اشتباهات مکرر ما را توجیه کند و نباید دستمایه‌ای شود که ما را غافل کند بر ناکارآمدی‌ها. در بعد اندیشه سیاسی هم همین است.

عبدالله شهبازی, [29.08.16 18:05]
روش کار من نیز همین بوده. خوشبختانه طرف بحثم فردی است که با کارهایم آشناست یعنی آقای نساجی و خوب می‌دانند که فرضاً در بحث توسعه حرفم در چارچوب مباحث توسعه بوده یا در بحث نظری فرضاً درباره ماکس وبر یا آرامش دوستدار یا حتی همین کتاب اخیر مریمیه به دنبال منتسب کردن به توطئه و محکوم کردن طرف نبودم. این در حالی است که به سادگی می‌توانستم سید حسین نصر را به سابقه فرقه شابتایی در کاشان از سده هیجدهم میلادی منتسب کنم که از کهن‌ترین فرقه‌های شابتایی ایران است.
یا زمانی که، اگر یادمان باشد، در چند شهر شورش شهری رخ داد (شیراز و مشهد اگر اشتباه نکنم و یکی دو شهر دیگر)،‌ شروع کردند منتسب کردن به گروهک‌ها. همان زمان نوشتم که شورش شهری پدیده مرسومی است در جهان و عوامل اجتماعی دارد. حالا ممکن است چهار نفر با سابقه گروهکی هم قاطی مردم شده باشند ولی این پدیده اجتماعی است.
در بحث تروریسم هم زمانی تحقیقی نوشتم و تفکیک کردم ترور بعنوان یک جنبش سیاسی را (که سابقه آن به نارودیسم روسی و نیهیلیسم اروپایی می‌رسد) و نمونه شناخته شده آن در دوران جدید ترورهای انقلابی دهه 1960 میلادی/ 1340 ش. گروه‌های چریک شهری است مثل بادرماینهوف‌ها در آلمان غربی و بریگاد سرخ در ایتالیا و چریک‌های فدایی در ایران و غیره و غیره. این تروریسم نوعی مبارزه سیاسی است و خاستگاه اجتماعی- فکری دارد و فرق می‌کند با تروریسم توطئه‌گرانه.
یعنی، کاملاً واقف هستم به پیامدهایی که آقای نساجی فرمودند و تلاش می‌کنم در کارهایم با برداشت‌های سطحی و منفی، که گاه عمدی است و گاه جعلی مثل همان ماجرای یهودی بودن آقای احمدی‌نژاد، مقابله کنم. ولی  این‌ها دلیل نمی‌شود که بحث مهم شبکه‌های سری دوران جنگ سرد در ایران و کارکرد فرقه‌های مخفی بمثابه لابی‌های قدرتمند سیاسی و مالی را در تاریخ معاصر ایران رها کنم. این بحث بسیار مهم و تخصصی است و اگر من رها کنم کسی دنبال نخواهد کرد.
در نظر جناب آقای نساجی دیدم که پدیده محمودرضا خاوری را «عامل بیرونی» عنوان فرموده بودند. چرا «بیرونی»؟ این روش خیلی هم داخلی است. فرقه‌های مخفی شابتایی و یهودیت مخفی حداقل از زمان جنبش شابتای زوی بخصوص از اوایل سده هیجدهم میلادی یعنی اواخر صفویه و دوره افشاریه در عثمانی و ایران و عراق قابل ردیابی است. بهائیت هم بعنوان یک شبکه مخفی 150 سال قدمت دارد. شبکه‌های سری که در دوران 45 ساله جنگ سرد در ایران ایجاد شدند و تداوم یافتند نیز بسیار ایرانی هستند.

یکی از دوستان به مزاح اشاره فرمودند به آیه شریفه «کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.»

این اصل غلبه «فئة قلیله» بر «فئة کثیره» در بنیان تصرف قدرت سیاسی و دولت‌سازی در  طول تاریخ بوده است.
یعنی، در طول تاریخ دولت‌هایی که ایجاد شده‌اند همه بر بنیان غلبه گروه بسته و محدود و منسجم بوده بر اکثریت جامعه که پراکنده و فاقد انسجام بوده‌اند. در گذشته این «فئه قلیله» ایلات و قبایل بودند مانند حکومت سلسله‌های برخاسته از ایلات در ایران یا دولت‌های برخاسته از قبایل در اروپا مثل امپراتوری روم مقدس که شارلمانی، رهبر قبایل فرانک توتونی (حاشیه رود راین)، ایجاد کرد و سایر دولت‌هایی که قبایل توتونی در شبه جزیره ایبری و شمال ایتالیا و جزایر بریتانیا (قبایل انگلس و ساکسون) ایجاد کردند. در برخی موارد نیز دولت‌ها را جنبش‌های دینی و فرقوی ساخته‌اند مانند اسماعیلیان. در دوران جدید، ساختار اجتماعی متحول شده و کارکرد ایلات و قبایل منتقل شده به لابی‌های منسجم یا کانون‌های قدرت که معمولاً پنهان عمل می‌کنند. یعنی، هنوز هم قدرت از «فئه قلیله» نشئت می‌گیرد.

عبدالله شهبازی, [29.08.16 18:05]
بحث را جمع می‌کنم گرچه می‌تواند خیلی مفصل شود: در تحلیل سیاسی این مسائل را نمی‌توان جایگزین هم کرد. مسئله اصلی رویکرد منسجم و روش‌مند فکری است. یعنی، انسان بتواند به درستی درک کند که این پدیده ناشی از کدام عوامل بوده است. الان در جامعه ما انبوهی از مسائل بهم گره خورده که شناخت آن‌ها به دقت و تأمل بسیار نیاز دارد. همانطور که اگر کسی بخواهد ناکارآمدی‌ها و فساد و نگاه بسازبفروشی در شهرسازی و توسعه را صرفاً به گردن «عوامل نفوذی»‌ بیندازد اشتباه است، اگر بخواهد نقش عوامل پنهان و استتارشده را در فرایندهای پس از انقلاب نیز نبیند باز اشتباه می‌کند.
گاهی مسئله اصلاً اشتباه نیست بلکه روش است: یعنی یا تعمداً برای استتار ناکارآمدی خود گناه را به گردن «نفوذ» می‌اندازیم و گاهی برعکس برای استتار «نفوذ» گناه را به گردن ناکارآمدی و فساد می‌اندازیم.
آن ماجراهایی که آقای نساجی اشاره فرمودند هم درست است. این مباحث را، هم در بحث شبکه‌های مخفی دوران جنگ سرد و هم در بحث پیچیده‌تر فرقه‌های مخفی  و کالت‌ها، عمداً شلوغ و سطحی و عامیانه می‌کنند تا اعتماد نخبگان فهیم به اینگونه مباحث سلب شود و ما هیچگاه نتوانیم به شناخت جامع و مستدل و واقعی از وضع خود برسیم. این روش جواب هم می‌دهد. ولی در یک کلام عرض می‌کنم: اگر این ابعاد از تحولات اجتماعی مورد توجه مستند و معقول قرار نگیرد هیچگاه جامعه ایران روی سعادت نخواهد دید؛ چه حکومت قاجاریه باشد، چه پهلوی، چه جمهوری اسلامی و چه هر نظام سیاسی دیگر که در قرون آتی در ایران حاکم خواهد بود.

مثال آقای طالبی کاملاً درست و جالب بود.
کامنت آقای طالبی این است:

«البته آقای شهبازی خودشون باید بگن ولی برداشت من اینه که اصلا بحث ایشون اینی نبود که شما گفتید
ایشون یک جنبه رو بررسی کرده که قابل رد یا تایید بر اساس یافته های بعدی ست ، اینکه اشکال درون سیستمی " هم " وجود دارد یا ندارد ، نظر ایشون نبوده و مثلا شما یا شخص دیگری باید بپردازه به این موضوع
مثلا بیماری که به دکتر مراجعه می کنه ، دکتر متخصص گوارش اشکال رو در معده ایشون تشخیص میده حال اینکه ممکنه اون بیمار در عروق هم اشکال داشته باشه که متخصص ش دیگری هست.»

منظورم این مثال ایشان است:
«مثلا بیماری که به دکتر مراجعه می کنه ، دکتر متخصص گوارش اشکال رو در معده ایشون تشخیص میده حال اینکه ممکنه اون بیمار در عروق هم اشکال داشته باشه که متخصص ش دیگری هست.»

Reza Nassaji, [29.08.16 16:27]
جناب شهبازی ممنون از وقت و حوصله‌ای که گذاشتید. بحث من مستقیماً متوجه نظریه توطئه نبود، و نوشتم که به دلالت‌ها و پیامدهای خواسته و ناخواسته اصالت دادن به این تحلیل‌ها نزد محقق، نزد مخاطب و نزد ساختار سیاسی می‌پردازم و آفت‌های آن را بررسی می‌کنم. با علم به اینکه، شما تحصیل‌کرده جامعه‌شناسی هستید و از ضعف نظریه‌های محافظه‌کارانه‌ و توافق‌گرای ساختاری-کارکردی بااطلاعید. استدلال من درباره اینکه نظریه‌های نفوذ عملاً به چارچوب این پارادایم منسوخ می‌رسند (که به قول گیدنز، مصداق «اجماع ارتدوکسی» در علوم اجتماعی است) بود.
راجع به اینکه منش و روش محقق چیست و چه دلالت‌های سیاسی و اجتماعی متفاوتی خواهد داشت هم که با من موافقید. همانطور که نوشتم خود شما به سوءاستفاده از این تحلیل‌ها نزد مخاطب عام و نزد ساختار سیاسی انتقاد دارید.
در مورد کامنت آقای طالبی هم قبلش من با دقت نوشته بودم که فساد و دیگر آفت‌های جامعه ما بیشتر سرطان و غده‌ درون‌زا و گسترش یافته از درون است تا بیماری عفونی ناشی از عوامل ویروسی خارجی. لذا نمی‌شود به مقصر جلوه دادن عوامل خارجی یا حداکثر قصور سیستم ایمنی ساختار بسنده کرد. اشکال اصلی از درون است. اما تا زمانی که ما ساختار را «مقدس» جلوه دهیم و برای فرافکنی از قبول اشکالات ساختاری، همه چیز را به گردن «نفوذ» و «تهاجم» بیندازیم، در تحلیل مسائل موجود سرگردان خواهیم بود و به وادی خودفریبی خواهیم افتاد.
در این صورت، به وضع امروز می‌رسیم و این شوخی گزنده صادق خواهد بود که در نظامی به سر می بریم که نخستین رئیس‌جمهور، قائم مقام رهبری، نخست‌وزیر دفاع مقدس، رئیس‌جمهور پس از جنگ، رئیس‌جمهور اصلاحات و... همه یا عامل اجانب بوده‌اند و...

Abdollah Shahbazi, [29.08.16 16:48]
[In reply to Reza Nassaji]
ممنونم که باعث شدید این بحث بار دیگر مطرح شود. با این بخش از کامنت جنابعالی مشکل دارم ولی اجازه بدهید من یکی دیگر ادامه ندهم چون خسته‌ام:

«فساد و دیگر آفت‌های جامعه ما بیشتر سرطان و غده‌ درون‌زا و گسترش یافته از درون است تا بیماری عفونی ناشی از عوامل ویروسی خارجی. لذا نمی‌شود به مقصر جلوه دادن عوامل خارجی یا حداکثر قصور سیستم ایمنی ساختار بسنده کرد.»

عبدالله شهبازی, [29.08.16 18:05]
ما هنوز این «عوامل ویروسی خارجی» را نمی‌شناسیم. اول باید بشناسیم و بعد میزان تأثیر آن را بسنجیم و بدانیم کدام مهم‌تر بوده: آن «ویروس خارجی» یا آن «غده درون‌زا»؟ ثانیاً، چرا «ویروس خارجی»؟ «ویروس‌هایی» را که کاملاً بومی‌شده هستند، و می‌توانند بیش از من و شما تبارنامه ایرانی ارائه دهند، چرا باید «خارجی» بخوانیم؟

مزاح: در جنگ اول جهانی از زمستان 1295 به بعد چند میلیون نفر از مردم ایران بعلت بیماری مشمشه (آنفلونزای اسپانیایی) مردند. تحقیقات جدید ثابت کرده که منشاء آن یک کمپ بیمارستانی ارتش بریتانیا در ساحل فرانسه بوده و از طریق ارتش بریتانیا در جهان پخش شده.

@abdollahshahbazi