دماوند موسیقی ایران کیست!؟
دی ماه 93 سایت خبری آفتاب ذیل مقاله ای جانبدارانه و مدافعانه با توصیف سجایا و کمالات و کراماتی از استاد محمدرضا شجریان در «تیتر» با بیانی پرسشی و در عین حال  معترضه نوشته بود:
«چه کسی آواز شجریان را دوست ندارد؟» (1)
پرسشی که پاسخ به آن را می توان آنگونه بازکاوی کرد که:
«اساساً چرا باید  آواز شجریان را دوست داشت؟»
برخلاف اقبال عامه و عطف به جوزدگی آشنا نزد کسری گسترده از ایرانیان بویژه آنانکه از فردای 88 «استاد» برای ایشان «استاد» شد! و علی رغم آنکه در عمرشان یک روز هم صائمی در ماه صیام نکرده و ناگهان به صرافت دلنشینی ربنای استاد در افطارهای مومنانه ناموجودشان افتادند! علی رغم همه اینها وفق مراد فرهادپور مُقـِّر به آنم موسیقی سنتی در ایران هیچ پیشرفت محسوسی نداشته و مدام در حال تکرار خود است. موسیقی سنتی ایران هنوز از لاک خود بیرون نیامده و در رقابت با جریان‌های موسیقایی دنیا قرار نگرفته تا تهی بودن و ضعف موسیقایی‌اش آشکار شود و ممنوعیت های عرفی و سنتی و حکومتی نیز از سوئی برای این موسیقی جذابیت ایجاد کرده و بالتبع از سوئی دیگر این فرصت را از آن گرفته تا بتواند ناتوانی هایش را یابش و توان اش را در کنار سایر موسیقی‌ها جهان بسنجد.
از یک طرف ممنوع است و از طرف دیگر با فرهنگ ایرانی گره می‌خورد و ناسیونالیسم پشت آن می‌ نشیند. بدین شکل موسیقی سنتی‌ ایران حالت موزه‌ای به خود می‌گیرد که باید دست‌نخورده باقی بماند، درحالی‌ که اگر موسیقی سنتی ایران از این موزه بیرون می آمد و در متن تجربه جهانی موسیقایی قرار می گرفت آنگاه به ‌سرعت نیز از روی آن رد می‌شدیم؛ چون مایه‌ چندانی نه به لحاظ فرم و نه به لحاظ محتوا ندارد و تنها منع و سرکوب آن است که آن را تا این حد بزرگ کرده و با همین منطق «هنرمند مظلوم» و جست‌وجوی فرهنگ‌های عجیب و غریب است که برای موسیقی سنتی ایرانی زمینه‌سازی می‌کند تا عده‌ای به ثروت و شهرت برسند. (2)
گذشته از آنکه ارزش گذاری اختصاصی بر جنس صدا و خوش الحانی صاحبان اصوات نیز از اساس فاقد موضوعیت و مشروعیت است. صدای خوش که بالذات حامل ارزش نیست و صرفاً امانتی است خداد داد که اعتبارش در گروی کاربری امانتدارانه آن است.
اعتبار صوت به ساحت صوت است نه صاحب و ثاهت صوت!
خوش ساحتی صوت است که توان دارد تا بلالی سیاه و حبشی و بد صوت و بد صدا را به فخر موذنی رسول خدا برساند.
خوش ساحتی صوت است که توان «ناصر خسرو» ساختن دارد تا زبان تکلمش با خیره سری سلطان غزنوی آن باشد که «من آنم که در پای خوکان نریزم ـــ مر این قیمتی دُّر لفظ دری را» و ناخواسته اسباب شماتت لسان الغیبانی در تاریخ شود که چگونه در تمنای« صله» مهابت امیر تیمور لنگ را آنگونه ژاژخواهی کند که: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را  ـــ  به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا»!
بدین اقتفا علی رغم همه تعارفات و تکلفات و قدیس سازی ها و اسطوره پردازی ها و استاد را «دماوند موسیقی ایران» توصیف و ترسیم و تکریم کردن ها، نمی توان از این واقعیت گریخت که شرافت کلام و صفوت اصوات در حلقوم و حنجره ای است که فریاد رس مظلومان و دادخواه ستم بران و پرخاشگر به ظلم و ظلمت و ظالمانی باشد که صدای خوش را در قامت سالوسی و چاپلوسی و خاکساری و چاکرمآبی و آستان بوسی و عیاشی و مداهی و خماری خود بر می تابند و بر می سگالند!
زبانی که در کام، رسالت الهی خود را امانتداری نکند حکایت کمدی ـ تراژدی بازخوانی «مرغ سحر» توسط «گوگوشی» خواهد شد که چگونه اسباب مچل کردن خود می شود وقتی از منتهی الیه خوش باشی و عیاشی و بی دردی و از میانه حاملان نسل عطینا دوباره خوان مرغ سحری می شود که غمباد نسل سلحشور و سرکوب شده مشروطه مقهوره است!
حکایت کمدی ـ تراژدی عکس یادگاری انداختن رئیس جمهور آمریکا با بنای یادبود «چه گوارآ» قهرمان و شهید مبارزه با امپریالیسم آمریکا و کشته شده توسط اجامر آمریکا!
خیر جناب استاد ـ شرط قلندری سر تراشیدن نیست!
رسم عیاری هم سرائی با اجنبی و هم سگالی با شاهبازان نیست!
مرشد بازی و پرده خوانی و حشمت فروشی و قهرمان آمائی «خانه نئینان» را بازی نه این است.
به صرافت خمینی انقلاب، رهبر ما آن طفل 13 ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و شربت شهادت نوشید.
اکنون برای حاملان «اندیشه خمینی و انقلاب خمینی» نیز دماوند موسیقی آن مملکت حنجره طلائی حامد زمانی است تا زمانی که حزن صدایش در خدمت بیان مظلومیت و حقانیت یک ملت انقلاب کرده و حریت طلب باشد.
فلک الافلاک خنیاگران این ملت، حنجره طلائی آن حاج صادق آهنگرانی است که به کرشمه قلم «سلمان هراتی» نه پاپیون می زند و نه پیپ می کشد و در هیچ کنفرانس رسمی دعوت نمی شود اما حزن صدایش 8 سال شانه به شانه فرزندان خمینی حماسه دفاع مقدس را سرود.

دماوند موسیقی آن مملکت  پژواک تـَرنـُم آن مادر شهید کمر خمیده ای است که 30 سال چشم انتظاری دُردانه اش را با حُزن لالائی جانسوزش برای تتمه استخوان های در آغوش کشیده دلبندش تسلی داد!
http://bit.ly/1PXNJlS
دماوند موسیقائی ایران لالائی محزون این مادر گمنام است نه مرغ خوش خوان و بی داد و دستان و نوا و مرکب خوانی و چاووش و گلبانگ و محفل آرای از ما بهتران شدن و زینت المجالس اعیان و بزم آرای بی دردان و خنیاگر عیش شادی خواران و خلسه وافوریان شدن و از گوگوش تا سوزدوش را آغوش گشائی کردن!
فرجام محتوم آن حنجره ای که خود را بلندگوی درد بی دردی اقشاری کند که 8 ماه پنجه بر سیمای مردمی ترین انقلاب تاریخ معاصر جهان کشیدند؛ محکوم به شجریانی است!
88 هر آسیب و خسران و بدآیندی که داشت لااقل از یک حُسن نیز برخوردار بود و آن که پرده تزویر و ریای مزورین را درید تا تزویریان 30 سال تظاهر و دروغ و زندگی با ماسک و چرکاب آماس شان را قی کنند!
 
ان شاء الله بقای عمر با سلامت روح و روان و جسم و جان «استاد» باشد و از بستر کسالت بسلامت برخیزند و آنگاه تاسی به علی شریعتی کنند که چگونه شورمندانه و عارفانه رسالت حنجره را آنگونه ناب اندیشی کرد که:
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدینسان بشکند در من
سکوت مرگبارم را
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ http://bit.ly/1ValBE5
2 ـ بحران روشنفکری دینی ـ  http://bit.ly/1tVigGX
 
Dariush Sajjadi

داریوش سجادی