شنبه، 9 آذر 1387/ 29 نوامبر 2008، ساعت 4:30 صبح

معمای فاجعه بمبئی

1- چهارشنبه شب و صبح پنجشنبه به شدت گرفتار بودم و از اخبار دور. عصر روز پنجشنبه با تلفن یکی از دوستان از خواب بیدار شدم. از انفجار و ترور گسترده در بمبئی خبر می‌داد. از آن زمان تاکنون، تمام وقت، از طریق شبکه‌های خبری و اینترنت پیگیر این ماجرای عجیب هستم.

مشروح ماجرا را می‌توان در سایت‌های خبری خواند. خلاصه این است: حوالی 9:30 بعد از ظهر چهارشنبه 26 نوامبر تعدادی افراد مسلح به تفنگ‌های اتوماتیک با قایق، به گفته پلیس و به گزارش CNN، در مقابل «دروازه هند»، واقع در ساحل بمبئی و روبروی هتل تاج محل، پیاده می‌شوند. این افراد، درست مانند فیلم‌های هالیوود، به چند گروه تقسیم می‌شوند؛ با شلیک گلوله و کشتن مردم، چند ماشین، از جمله یک اتومبیل ون پلیس، را تصرف می‌کنند، به هتل تاج محل و هتل اوبروی ترایدنت و کافه لئوپولد، سه مکان محل سکونت و اجتماع توریست‌ها، و کنیسه فرقه کلیمی «شاباد» می‌روند؛ مردم، به‌ویژه خارجیان، را می‌کشند یا به گروگان می‌گیرند. [1]

گزارش‌ها از بیش از 160 کشته و 300 زخمی خبر می‌دهد که در حال افزایش است. سرشناس‌ترین‌ مقتولین خاخام سابق فرقه «شاباد» بروکلین نیویورک، مرکز این فرقه، و همسرش هستند. این ماجرا به‌ویژه در کلیمیان نیویورک، از هر فرقه، تأثیری بزرگ بر جای نهاده و خاخام گاوریل هالتزبرگ و همسرش، ریوکا، را به نماد قربانیان «تروریسم» بدل کرده است. صهیونیست‌ها و دولت اسرائیل نیز خود را «صاحب عزا» کرده و می‌خواهند خون خاخام هالتزبرگ و همسرش و سایر کلیمیان کشته شده در کنیسه «شاباد» بمبئی را به دستمایه تبلیغات به سود صهیونیسم بدل کنند.

2- مهاجمان که بودند؟ این پرسشی است که روزنامه کریستین ساینس مانیتور در روز جمعه، 28 نوامبر، به طرح آن پرداخته است. [2]

هنوز جنگ خیابانی جریان داشت، و ماجرا پایان نیافته بود، که مقامات دولتی هند، «عوامل خارجی» را متهم کردند؛ منظورشان دولت پاکستان بود. طبعاً، مقامات پاکستانی بلافاصله این اتهام را رد کردند. روزنامه هندو، که ظاهراً به جنگ مجدد میان هند و پاکستان علاقمند است، باز در زمان وقوع حادثه و بدون هیچ دلیل، اعلام کرد که تروریست‌ها اعضای گروه «لشکر طیبه» هستند که در پاکستان مستقر است. [3]

واشنگتن‌پست، به‌نقل از «کارشناسان ضد تروریست» آمریکایی، نوشت «مهاجمان در خارج آموزش دیده و حمایت شده‌اند.» این «کارشناسان» نیز «علم غیب» داشتند و مهاجمان را «مسلمان» و عمل آن‌ها را «جهاد» عنوان کردند. روزنامه فوق، پرتیراژترین روزنامه ایالات متحده آمریکا که از سال 1933 به خاندان زرسالار یهودی مه‌یر- گراهام، اعقاب اوژن مه‌یر (اوّلین رئیس بانک جهانی[4] تعلق دارد، از قول بروس رایدل، کارشناس سابق سیا و شورای امنیت ملّی و مؤلف کتابی درباره «القاعده»، افزود: «این گام بزرگ و هولناکی در جهاد جهانی است. هیچ گروه بومی هندی چنین توانمندی ندارد...» راجر کرسی، کارشناس ضد تروریست کاخ سفید در دولت‌های کلینتون و بوش، گفت: «این یک عملیات پیش پا افتاده نیست؛ این گروه از آموزش و حمایت متخصصان حرفه‌ای تروریسم برخوردار هستند.» [5]

روزنامه نیویورک تایمز، دوّمین روزنامه پرتیراژ آمریکا که از 1935 به خاندان زرسالار یهودی شولزبرگر [6] تعلق دارد، کار را ساده‌تر کرد و بدون هیچ مدرک و دلیلی «اعضای اقلیت مسلمان هند» را عامل این فاجعه خواند. [7]

روزنامه انگلیسی گاردین مهاجمان را «هندی» خواند و ظن خود را متوجه گروه ناشناخته‌ای به‌نام «مجاهدان دکن» و چند گروه دیگر کرد که «تصادفاً» همه مسلمان‌اند. علت، ارسال ایمیل‌هایی به مطبوعات با امضای این گروه بود! [8]

3- حاصل پیگیری و کاوش دو روزه من چیست؟

ادعای «کارشناسان ضد تروریست» آمریکایی درست است. مهاجمان قطعاً بسیار آموزش دیده و حرفه‌ای بودند و قطعاً «دست خارجی» در کار است. ماجرا کاملاً و به دقت سازمان‌یافته بود. حتی اماکنی که مورد حمله قرار گرفتند نیز به دقت و با اهداف معین انتخاب شده بود. این انتخاب به دانش تاریخی و سیاسی تخصصی نیاز داشت.

4- انتخاب «هتل تاج محل» به عنوان مرکز اصلی تهاجم تأمّل‌برانگیز است. درست مانند فاجعه 11 سپتامبر 2001 و فروپاشی «برج‌های دوقلو» در نیویورک، تصویر بنای باشکوه و تاریخی هتل تاج محل، که در آتش می‌سوخت، دو روز کامل در برابر چشم میلیون‌ها بیننده در سراسر جهان بود. هر دو مکان نماد شهرهای فوق بودند: برج‌های دوقلو نماد نیویورک (مرکز تجاری و مالی دنیای غرب)، و هتل تاج محل نماد بمبئی (که تا نیمه اوّل سده بیستم مرکز تجاری و مالی شرق بود).  

این هتل در سال 1903، مصادف با سلطنت مظفرالدین شاه و اندکی پیش از آغاز انقلاب مشروطیت در ایران، گشوده شد. در آن زمان بزرگ‌ترین هتل شرق بود. اکنون نیز یکی از زیباترین اماکن تاریخی بمبئی و هند به‌شمار می‌رفت. (بنگرید به مقاله مندرج در روزنامه هندو) [9] این هتل را دیده‌ام. به‌رغم زیبایی فرسوده بود. به بازسازی و مرمت نیاز داشت. اکنون، احتمالاً با بودجه دولت هند، این بازسازی انجام خواهد گرفت.

هتل تاج محل به خاندان تاتا تعلق دارد؛ خاندانی از پارسیان هند (زرتشتیان بومی هندی نژاد) که از زرسالاران درجه اوّل جهان به‌شمار می‌روند. این خاندان، مانند سایر زرسالاران پارسی هند، ثروت اوّلیه خود را از تجارت جهانی تریاک در سده نوزدهم به دست آوردند. جلد ششم کتاب زرسالاران من، که منتشر نشده، به معرفی «الیگارشی پارسی هند» و شراکت تاریخ‌ساز آنان با زرسالاران یهودی و آمریکایی و انگلیسی اختصاص دارد. خاندان تاتا، مانند سایر زرسالاران پارسی، دارای پیوندهای عمیق ماسونی- صهیونی است و با زرسالاران یهودی از شرکت و همپیوندی دیرین برخوردار است. بخش مهمی از صنایع و تجارت هند به این الیگارشی تعلق دارد.



من در مقابل «دروازه هند»  در بندر آپولو (1372)
Gateway of India
این بنا به مناسب سفر جرج پنجم، پادشاه بریتانیا و امپراتور هند ، به هندوستان طی سالهای 1911- 1924 احداث شد.



من در مقابل  هتل تاج محل بمبئی (1372)

5- آیا حمله به کنیسه فرقه کلیمی «شاباد» در بمبئی، زمانی که خاخام سابق بروکلین نیویورک و همسر و فرزندانش در آنجا بودند، تصادفی است؟ آیا مهاجمان، اگر «ضد یهود» بودند، نباید کنیسه بزرگ یهودیان بمبئی، کنیسه الیاهو با 150 سال قدمت، را اشغال کنند و سکنه آن را به گروگان گیرند؟ (این کنیسه‌ای است که یعقوب ساسون، زرسالار نامدار یهودی، در سال 1884 ساخت و نام پدرش، الیاهو ساسون، را بر آن نهاد.) مگر کنیسه مهم و تاریخی الیاهو، مهم‌ترین کنیسه یهودیان بمبئی، در نزدیکی بندر آپولو و هتل تاج محل (نزدیک به موزه پرنس ولز) واقع نیست؟ چرا باید ساختمان کوچک و گمنام فرقه کم‌شمار «شاباد» اشغال می‌شد که در مکانی دورتر از «مرکز عملیات» (هتل تاج محل و بندر آپولو) واقع بود و حتی یافتن آن دشوار؟

بنگرید به نقشه زیر که محل هتل تاج محل، کنیسه الیاهو (کنیسه یهودیان صهیونیست بمبئی، در جوار موزه پرنس ولز) و «ساختمان نریمان» (محل کنیسه کوچک فرقه شاباد) را نشان می‌دهد. این نقشه روشن می‌کند که یکی از اهداف اصلی عملیات اشغال «کنیسه فرقه شاباد»
Chabad House و قتل خاخام هالتزبرگ، یکی از رهبران اصلی فرقه «شاباد»، و خانواده‌اش بوده نه کشتار تصادفی یهودیان.  





1- دروازه هند در بندر آپولو
2- هتل تاج محل
3- موزه پرنس ولز
4- کنیسه بزرگ و تاریخی یهودیان بمبئی بنام کنیسه الیاهو (ساسون)
5- کنیسه کوچک و گمنام  فرقه شاباد که مورد حمله قرار گرفت.



ساختمان کنیسه قدیمی و اصلی بمبئی (کنیسه الیاهو [ساسون]) در نزدیکی هتل تاج محل که مورد حمله قرار نگرفت




ساختمان پرت و دورافتاده و گمنام کنیسه فرقه شاباد که مورد حمله قرار گرفت

6- مهاجمان «یهودیان صهیونیست» یا حتی «یهودیان معمولی» را به گروگان نگرفتند و خاخام سرشناس ایشان را به طرزی فجیع نکشتند. آنان اعضای برجسته فرقه «شاباد» را آماج قرار دادند.

«شاباد» فرقه‌ای است از کلیمیان حسیدیم. حسیدیم گرایشی ارتدکس و اصالت‌گرا در کلیمیان است که خود را مؤمن و متقی می‌دانند و به این دلیل این نام را برگزیده‌اند. «حسید» به معنی «متقی» است و «حسیدیم» به معنی «تقواگرا». «شاباد» فرقه‌ای است 250 ساله که در شهر لوباویچ، شهری کوچک در روسیه تزاری، پدید آمد و به این دلیل «شاباد لوباویچ» Chabad-Lubavitch نامیده شد. امروزه، این فرقه به عنوان بزرگ‌ترین فرقه «یهودیت ارتدکس» شناخته می‌شود و حدود دویست هزار نفر پیرو دارد. نام این فرقه از ترکیب سه واژه عبری «حُکمه» Chochmah (حکمت)، بینَه Binah (درک، فهم)، دَعَت Da"at (دانش، معرفت) پدید آمده. در واقع، باید نام این فرقه را «حَبَد» تلفظ کرد. «فرقه شاباد» شامل کلیمیانی مؤمن و پرهیزکار است که نه تنها با «یهودیت سیاسی» میانه‌ای ندارند بلکه صهیونیسم مذهبی و سیاسی را نمی‌پذیرند. آنان دولت اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند.

یکی از سایت‌های صهیونیستی با درج نامه‌ای از پنجمین رهبر فرقه شاباد چنین درباره ایشان افشاگری می‌کند:

«شاباد به شدت ضد صهیونیست است حتی پس از تأسیس دولت اسرائیل. زمانی که یهودیان از اروپا می‌گریختند و به اسرائیل یا آمریکا می‌رفتند، خاخام‌های لوباویچ مخالف ترک اروپا بودند. ششمین خاخام لوباویچی، ضد صهیونیستی شدید به سبک خود، به پیروانش می‌گفت جنگی در کار نیست و اروپا برای ماندن امن است. او این سخنان را چهار ماه پیش از شروع جنگ جهانی دوّم می‌گفت که با بمباران و حمله به لهستان آغاز شد...» (بنگرید به متن نامه پنجمین رهبر شاباد . او می نویسد:)

«در رابطه با سئوال شما درباره صهیونیستها و گروه آنها... حتی اگر صهیونیستها کلیمیان واقعی خداترس و معتقد به تورات اند، و حتی اگر ما دلیل داشته باشیم که  هدف آنها قابل تحقق است، باز ما مجاز نیستیم به آنها بپیوندیم...» [10]

در سال‌های اخیر، سران فرقه شاباد به همکاری با دولت روسیه و پوتین تمایل نشان داده‌اند و این امر نگرانی‌هایی را در سران صهیونیسم و اسرائیل برانگیخته است. (بنگرید به مقاله «شاباد (لوباویچ)، پوتین، الیگارک‌های روسیه» در وبلاگ یواخیم مارتیلو، 11 اکتبر 2008).   [11]

سیاست دولت پوتین، همانند روسیه تزاری که کلیمیان قرائی را در مقابل یهودیت خاخامی تقویت می‌کرد، تقویت شاباد در مقابل یهودیان صهیونیست است. در راستای این سیاست، پوتین در سال 2003 به مندل پیوزنر، خاخام فرقه شاباد، مدال طلا اعطا کرد، [12] و در سال 2005 مانع ورود خاخام بزرگ یهودیان روسیه، پیناس گلداسمیت، به روسیه، در پی سفر او به اسرائیل، شد و به جای او برل لازار، خاخام فرقه شاباد، را در مقام خاخام بزرگ روسیه جای داد. رسانه‌های صهیونیستی این اقدام پوتین را «استالینیستی» خواندند. (بنگرید به بیوگرافی خاخام برل لازار در ویکی‌پدیا [12]، و مقاله زیر درباره ممانعت پوتین از بازگشت خاخام بزرگ یهودیان روسیه. [13] )


 

ملاقات برل لازار، خاخام بزرگ فرقه شاباد در روسیه با ولادیمیر پوتین

7- تهاجم به کنیسه کوچک کلیمیان شاباد در «ساختمان نریمان» بمبئی، به گروگان گرفتن خاخام 29 ساله شاباد و همسر و کودکانش و قتل فجیع این زن و شوهر، و سپس مظلوم‌نمایی مقامات اسرائیلی و یهودیان صهیونیست، مرا به یاد کشتار قرائیون ساکن بیت‌المقدس در زمان جنگ‌های صلیبی به دست فرقه «شهسواران معبد» می‌اندازد؛ همان «تمپلارها» که صهیونیست‌ها امروزه در فیلم‌های هالیوود یادشان را زنده نگه می‌دارند و رهبر فاسدشان، ژاک دموله، در فراماسونری مورد تکریم و «قدیس» است. در نیمه دوّم سده یازدهم میلادی، یک واحد از شهسواران صلیبی، به فرماندهی گادفری بویلونی، به تحریک یهودیان خاخامی، رهبران دینی و پیروان فرقه قرائی را در کنیسه‌شان محبوس کردند و ساختمان و زندانیان را یک‌جا به آتش کشیدند. در تاریخنگاری رسمی یهود، این مظلومیت به‌نام «یهودیان» ثبت شده و هیچگاه گفته نمی‌شود شوالیه‌های صلیبی شریک با سوداگران یهودی به تحریک چه کسانی این فاجعه را مرتکب شدند.

درباره رابطه فاجعه بمبئی با نومحافظه‌کاران و سوداگران تسلیحاتی در یادداشت بعد سخن خواهم گفت.


قرائیون: در سده دوم هجری/ هشتم میلادی حاکمیت مقتدرانه الیگارشی خاخامی اعتراض یهودیان تهیدست را برانگیخت و جنبشی نیرومند را بر ضد ایشان پدید آورد. رهبری این جنبش با عنان بن داوود بود. عنان در حوالی سال‏های 135-159ق./ 754-775 م.، مقارن با خلافت منصور عباسی، می‌زیست و ساکن بغداد بود. پیروان او در آغاز به "عنانیه" شهرت داشتند و سپس "قرائیون" نام گرفتند. یهودیان به آنان "بنی‌ مخرا" یا "بیله مخرا" (طایفه مخرا) می‌گفتند. "مخرا" به معنی "کتاب مقدس" است. علت آن است که ایشان تنها منبع شناخت و سلوک دینی را متون اصیل و اولیه دینی می‌دانستند و منکر سنن شفاهی بودند که حاخامیم یهودی در سده‌های اخیر رواج داده بود. طبق مندرجات منابع قرائی، حاخام‌ها ابتدا کوشیدند تا عنان را با خود همراه کنند ولی موفق نشدند. سپس، عنان به دستور منصور (قاعدتاً با دسیسه سران یهودی) زندانی شد. ابوحنیفه او را راهنمایی کرد که در برابر خلیفه از تشابه عقاید خود با اسلام سخن گوید و بدینسان بخشوده شد. عنان برخی نظریات خود را از اسلام گرفت و از ابوحنیفه متأثر بود. او به‏ ویژه مخالفتی شدید با نظام بسته اجتماعی یهودی و منع رابطه با غیر یهودیان ابراز می‌داشت. در نیمه دوم سده نهم میلادی، مکتب عنان به‏ وسیله بنیامین بن موسی نهاوندی به صورت یک فرقه متنفذ درآمد. نقش او در این فرقه تا بدانجاست که در منابع عربی از آن به عنوان "اصحاب عنان و بنیامین" یاد می‌شود. در سده‌های هشتم تا یازدهم میلادی، کانون تکاپوی قرائیون در شبه جزیره عربستان بود و از آن پس در میان یهودیان آسیای صغیر نیز گسترش یافت. قرائیون تا زمان پیدایش جنبش اروپایی هاسکالا در سده نوزدهم میلادی جدی‌ترین تهدید برای الیگارشی حاخامی در میان یهودیان به‏ شمار می‌رفتند. دایره‌المعارف یهود عمده‌ترین علت پیدایش جنبش قرائی را «ظهور و گسترش اسلام و تبدیل آن به یک دین جهانی و وخامت وضع اجتماعی و اقتصادی طبقات تهیدست یهودی» ذکر کرده است. از سده چهارم هجری/ دهم میلادی، گروهی از متفکرین و ادبای برجسته عربی‌نویس در میان قرائیون پدید شدند و این فرقه به نیرویی مقتدر در میان یهودیان بدل شد که بطور جدی یهودیت حاخامی را به معارضه ‌می‌طلبید. در این زمان، کانون اصلی قرائیون در ایران، بین‌النهرین، فلسطین، مصر و شمال آفریقا بود. از این زمان است که حاخام‌های یهودی نگارش رساله علیه عنان و فرقه قرائی را آغاز کردند. جالب است بدانیم که هم نوشته‌های قرائیون به زبان عربی است و هم رساله‌هایی که حاخام‌ها علیه آنها می‌نگاشتند. در زمان تهاجم الیگارشی صلیبی اروپا به فلسطین (نیمه دوم سده یازدهم میلادی)، شوالیه‌های صلیبی کانون قرائیون در بیت‌المقدس را به طرزی فجیع که گفته شد، منهدم کردند. این ضربه سختی بر پیکر قرائیون بود. از زمان حادثه فوق تا سده پانزدهم میلادی مصر به پناهگاه اصلی قرائیون بدل شد. در سده‌های چهاردهم تا شانزدهم بخشی از قرائیون در آسیای صغیر مستقر بودند. در سده‌های هفدهم و هیجدهم کانون اصلی قرائیون به کریمه و لیتوانی انتقال یافت. در اواخر سده هیجدهم این سرزمین به امپراتوری تزاری روسیه منضم شد. در آغاز، حکمرانان روسیه تمایزی میان قرائیون و یهودیان حاخامی قایل نبودند و با هر دو به یکسان سلوک می‌کردند. از زمان کاترین دوم، تمایز قرائیون‌ و یهودیان کشف شد؛ قرائیون مورد توجه قرار گرفتند و به ایشان امتیازات ویژه اعطا شد. در زمان نیکلای اول، رهبران قرائی به نزد مقامات تزاری رفتند و اعلام کردند که برخلاف یهودیان حاخامی مردمی صنعتگر و درستکار و از نظر سیاسی اتباعی وفادارند. این تمایز مورد توجه بیشتر دولتمردان روس قرار گرفت و در سال 1863 به قرائیون حقوق کامل شهروندی روسیه اعطا شد. در سال 1932 تعداد قرائیون روسیه ده هزار نفر گزارش شده که بطور عمده در کریمه می‏زیستند. در این زمان حدود دو هزار نفر قرائی نیز در خارج از روسیه بودند: لهستان، استانبول، فلسطین، قاهره و عراق. در ژانویه 1939 دولت آلمان اعلام کرد که قرائیون "یهودی" به ‏شمار نمی‌روند. بدینسان، آنان از تهاجم آلمان آسیب ندیدند و در دوران جنگ دوم جهانی با مقامات آلمانی رابطه حسنه داشتند. در سال 1970 تعداد قرائیون ساکن اسرائیل هفت هزار نفر گزارش شده که بطور عمده در رمله سکونت دارند.

شهسواران معبد: طریقت شهسواران معبد در آغاز نام دسته‌ای از شوالیه‌های فرانسوی بود که پس از اشغال بیت‌المقدس به دست صلیبی‌ها به سال 1118 میلادی در این شهر ایجاد شد. بتدریج این دسته توسعه یافت و به صورت یک سازمان مزدور نظامی درآمد که خدمات خویش را به حکمرانان صلیبی عرضه می‌کرد. توانمندی نظامی‌ آنان چنان مورد توجه قرار گرفت که مأموریت انتقال شمش‌های طلا و اموال تاراج شده از شرق به پاریس و لندن به ایشان سپرده شد. با پایان جنگ‌ صلیبی، در سال 1291 اعضای گروه فوق به اروپا بازگشتند. آنان که سال‏ها به کشتار و راهزنی خو گرفته بودند، طبعاً در محیط جدید آرام نداشتند؛ لذا سازمان خود را حفظ کردند، برای خویش رئیسی به‏ نام «استاد اعظم» برگزیدند و به شکلی پنهان به عملیات خود ادامه دادند. تکاپوی این گروه مخل امنیت فرانسه بود. در نتیجه، به سال 1304، فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه، دستور دستگیری آنها را صادر کرد. بسیاری‌شان به جرم عملیات غیراخلاقی و آشوبگری و جنایت زندانی و در دادگاه‌های فرانسه و پاپ محاکمه شدند. در سال 1312، پاپ دسته فوق را منحل اعلام کرد و فیلیپ تعدادی از سرکردگان "طریقت" را، از جمله ژاک دموله آخرین "استاد اعظم" آن که به یک خاندان اشرافی تعلق داشت، در ملاء عام اعدام نمود. بقایای شهسواران معبد به پرتغال گریختند و فرقه جدیدی به‌نام «شهسواران مسیح» تشکیل دادند. این فرقه در تهاجم استعمار پرتغال به شمال آفریقا و سپس به شرق و تأسیس امپراتوری استعماری پرتغال نقش اصلی داشت. پرچم این فرقه همان پرچم شهسواران معبد بود. (صلیب سرخ بر پارچه سفید که امروزه نماد سازمان صلیب سرخ است.) امروزه، طریقت شهسواران معبد از شاخه‌های مهم ماسونی و دارای آداب ویژه خویش است؛ برای نمونه استاد اعظم "فرمانده اعظم" نام دارد. در تمامی طریقت‌های ماسونی یاد و نام ژاک دموله بسیار گرامی است و فیلیپ چهارم سخت منفور.


Saturday, November 29, 2008 : تاریخ آخرین ویرایش

 کلیه حقوق مندرجات این صفحه برای عبدالله شهبازی محفوظ است.

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.